مجله نوجوان 12 صفحه 32
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 12 صفحه 32

لغتنامه - حرف ز زابل: مخفف نوزاد بلبل است؛ جوجه بلبل. زادمرد: آن که از کودکی، مرد زاییده شده است؛ نوزاد چهل ساله زاغ: کسی که چشمانش شبیه کلاغ باشد. زالزالک: زال به همراه پسر کوچکش زالو: گیاهی پیوندی از زالزالک و آلبالو زانو: برعکس نوزا یا نوزاد است. زاویهنشین: به نقاله گفته می­شود. زبان دراز: آفتابپرست زبرجد: چیزی که جدی جدی زبر باشد. زبردست: کسی که دستهایش زبر باشد. زحمتکش: کسی که جسمی را با زحمت زیاد، روی زمین میکشد. زرادخانه: خانهای که در و دیوارش زرد رنگ است. زرت: دانه گیاهی است که پرت کردن آن موقع سخنرانی معنای بدی دارد. زغال اخته: نوعی زغال است که نه گرم میکند و نه آتش میگیرد. زغال سنگ: زغال کسی را سنگ کردن چونان، نان کسی را آجر کردن؛ مانع از روشن شدن منقل کسی شدن. زم: کسی که در آیینه به نوعی نوشابه تبدیل می­شود. زنبور: زنی که موهایش بور است. زنبلی: بیلی که زنها از آن استفاده میکنند. زنگوله: زنگی که گوله شده باشد. زودپز: غذایی که زود میپزد، مثل نیمرو. زهرآلوده: نوعی زهر که در فالوده میریزند. زیرشلواری: آن چه زیر شلوار میپوشند. زیردست: عموماً عصاست. چاپارخون - پانادون سرگرمی دوست عزیز، صادق رحیمپور! داستانت را خواندم. من اصولاً با این دسته داستانها که به نظر خیلی ساده میرسند اما نتیجه یک خلاقیت هوشمندانه هستند (ا... چه کلمات قلمبهای گفتم) خوشم میاد. فقط به قول داستاننویس مجله که سواد درست و حسابی هم ندارد، یک کم پرداخت داستان عجولانه بود. به هنظرم با یک بازنویسی دوباره، کار بهتری شود. منتظر کارهای دیگرت هستم. نویسنده داسنانهای دنبالهدار هاشم زنجانی از نوشهر! سلام دوست عزیز. باور کن وقتی داستاننویسان مجله باخبر شدند که قرار شده داستان 75 صفحهای تو را در مجله چاپ کنیم، همهشان داشتند سکته میکردند. آخر آن بیچارهها نانشان از همین مجله أرمیآید دیگر! بنابراین تصمیم گرفتم چند خط از داستانت را در همینجا کار کنم تا ببینم چه می­شود. «در زمانهای قدیم پیرزنی زندگی میکرد که خیلی ریزهمیزه بود. خانهای داشت خیلی کوچک و به رنگ زرد. خانهاش یک در آبی رنگ و دو تا پنجره کوچک داشت.» پریساخانم فلاحی کیا 12 ساله از تهران نامه دومت به دستم رسید. تو خیلی مهربان هستی. به نظرم باید بدانی که محتوی و شکل یک شعر باید به یک اندازه قدرتمند باشد. ما نمیتوانیم برای گفتن حرفمان، کلمات را هر طوری دلمان خواست کنار هم قرار دهیم و نامش را شعر بگذاریم. بهتر بود تا آن پیام زیبایت را مثلاً به صورت یک خاطره یا قطعه ادبی مینوشتی. باز هم برایم بنویس. و اما دو بیت از شعرت یک روز همه با هم رفتیم مهمانی منظورم از همه هست بابا و مامانی میخواستیم بریم خانه نیاکان من از پنجره تماشا میکردم خیابان خداحافظی پانادون

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 12صفحه 32