مجله نوجوان 27 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 27 صفحه 34

آسمانی ها مهدی آذریزدی خُلق عظیم قرآن درآیه 4 سوره قلم ، پیغمبرگرامی را به خلق عظیم ستوده است؛ حکایتهای بسیاری از عظمت اخلاق و خوشخویی و مهربانی آن حضرت روایت شده که مجموعه آنها کتابی بزرگ می شود و این حکایتها نمونه هایی از آنهاست. تو بدی را با بدی تلافی نمی کنی! انس بن ملاک ، خدمتگزار پیغمبر ، می گوید: "روزی با پیغمبر از صحرا به شهر می آمدیم و از عربی که پهلوی بارهایش ایستاده بود گذشتیم. مرد عرب همینکه ما را شناخت ، بی ادبانه جلو دید و بی آنکه سلامی و احترامی کند ،گوشه عبای پیغمبر را گرفت و بسختی کشید طوری که گردن پیغمبر از فشار حاشیه زیر عبا خراشیده شد. ایستادیم و عرب گفت : "یا محمد! با این دو شتر خدا که در دست تو است ، بار مرا بار کن و به شهر برسان. شترها که مال تو یا پدرت نیست!" پیغمبر لحظه ای ساکت ماند ، بعد فرمود : "مالها همه مال خداست و ما بنده خداییم؛ ولی با این رفتاری که کردی و گردن مرا این طور آزرده کردی آیا از مکافات آن نترسیدی؟" اعرابی گفت : نه! پیغمبر گفت : چرا نه؟ اعرابی گفت : "برای اینکه می دانم تو بدی را با بدی تلافی نمی کنی." پس پیغمبر خندید و گفت : "الحمدالله!" و دستور داد بارهای جو و خرمای او را بر شترها بار کردیم و خود پیاده تا مقصد راه رفتیم." دوست ندارم از همه بیکارتر باشم. پیغمبر وگروهی از یاران در سفر بودند و برای استراحت و غذا خوردن در محلی منزل کردند. قرار شد گوسفندی برای تهیه غذا آماده کنند. یکی از همراهان گفت : "ذبح آن با من" .دیگری گفت : "پوست کندنش هم با من." دیگری گفت : "قطعه قطعه کردن گوشت هم به عهده من." یکی دیگر گفت : "پختن آن هم با من." پیغمبر گفت : "جمع کردن هیزمش هم با من." یاران گفتند: "یا رسول الله ما هستیم و این کار را نیز برعهده می گیریم. "فرمودند:" می دانم که به همه کارها می رسید ولی من خوشم نمی آید که در مایان جمع از همه بیکارتر باشم؛ زیرا خدا از بنده ای که با رفقای خود باشد و برای خود برتری بپسندد ، خشنود نیست."

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 27صفحه 34