ماه ، چراغ شب های شاعران اسماعیل امینی
همین امشب به جای آنکه چشم به صفحة تلویزیون بدوزید ، پنجره را باز کنید و در آسمان زیبای شب ماه را تماشا کنید . اگر از پنجره ماه دیده نمی شود . به خیابان یا پشت بام بروید به هر حال تماشای ماه را از دست ندهید .
شاعران هم که سکوت و خلوت شب را دوست دارند با تماشای ماه خیالاتی به سرشان می زند و شعر در ذهنشان شکل می گیرد . اگر بخواهیم همه بیت هایی را که شاعران دربارة ماه سروده اند بنویسیم این مجله که هیچ ، صدها مجله مثل این هم کافی نیست . خودتان امتحان کنید و در یکی از نرم افزارهای ادبی کلمة (ماه) را جست و جو کنید تا از نتیجة آن سر گیجه بگیرید !
بنابراین چند تا از حکایت ها و باورهایی را که دربارة ماه است با هم مرور می کنیم زیرا معنای بسیاری از شعرها بدون اطلاع از این حکایت و باورها روشن نمی شود .
***
در قدیم خیال می کردند که دیوانگی با دیدن ماه نو (یعنی هلال ماه) شدیدتر می شود ، هم چنین خیال می کردند که آدم های صرعی (یعنی کسانی که بیماری غش دارند) دیوانه اند .
خدا بیامرزد آباء و اجداد ماه چه خیالاتی داشتند ها ؟ ! مولانا با اشاره به این خیالات است که می گوید :
شیفتهم چون خری که جو بیند
یا چو صرعی که ماه نو بیند
یعنی به زبان امروزی قاطی کرده ام و دیوانگی به سرم زده است ، درست مثل خر گرسنه ای که انبار جو دیده است یا چون دیوانه ای که ماه نو را دیده است .
در شعر دیگری می گوید :
باز سر ماه شد ، نوبت دیوانگی ست
راستی همین سر ماه یعنی اول ماه قمری را که با طلوع هلال نازک آغاز میشود ، غرّه می نامیدند بعد . . .
اصلاً شکل ماه را با نام هایش ملاحظه کنید .
غرّه
تربیع اول
نصف البدر
تربیع ثانی
سلخ
حالا که این اصطلاحات را یاد گرفتیم معنای این رباعی خیام را بهتر میفهمیم
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه که پر شود چه بغداد و چه بلخ
خوش باش که بعد از من و تو ، ماه بسی
از سلخ به غره آید از غره به سلخ
یک حکایت دیگر این است که پلنگ ، عاشق زیبایی ماه است و شب ها برای به چنگ آوردن ماه بالای تپه می رود و هی خیز بر می دارد و پنجه به آسمان میکشد اما موفق نمی شود . این حکایت در شعرهای بسیاری آمده است . این دو بیت از حسین منزوی به همین حکایت اشاره دارد .
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد
که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسید بود
این بیت هم از همان شاعر است و دربارة همان حکایت ماه و پلنگ :
کمندم بلند بود ، ولی با تو بر نتافت
کجا ؟ کی ؟ کدام ماه اسیر پلنگ شد ؟
از همه مشهورتر این است که شاعران زیبایی ماه را با زیبایی آدم ها مقایسه می کردند مثلاً سعدی می فرماید :
مه پاره به بام اگر بر آید
چه فرق کند که ماه یا اوست
یعنی زیبایی ماه و آن شخص ماهرو چنان نزدیک است که مردم تشخیص نمی دهند کدام ماه است و کدام آدمیزاد است . . . چه خالی بندی زیبایی !
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 74صفحه 18