مجله نوجوان 99 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 99 صفحه 12

طنز مریم شکرانی وبلاگ آقای مدیر بدبختی از آنجا شروتع شد که متأسفانه آقای مدیر ما که تا دیروز مش باقر (پدر گرامی مدرسه) را صدا می کردند تا کامپیوتر تزینیی اتاقشان را روشن کند ، با پدیده ای به نام وبلاگ نویسی آشنا شدند . حالا این بماند که ما دانش آموزان محترم مدرسه در به در دنبال آن دانش آموز بی کله ای می گردیم که آقای مدیر اغفالش کردند و روش وبلاگ نویسی را از دهانش کشیدند بیرون . به جان خود آقای مدیر مگر مشخصات این دانش آموز لو نرود . . . اصلاً شده باشد پول تو جیبیهای کلّ بچه های مدرسه را روی هم بگذاریم و برای یافتنش مژدگانی تعیین کنیم ، این کار را می کنیم تا آن دانش آموز لامصب بیاید و جوابگوی سایر دانش آموزان باشد . چی شده ؟ خودتان وبلاگهای آقای مدیر را بخوانید تا به عمق فاجعه پی ببرید . در ضمن حالا این بماند که این آقای مدیر ما با اعتماد به نفس سرشارشان اسم کاربری وبلاگشان را خوشگل گذاشتند و آبروی کل در و مدرسه را در دنیای مجازی پاک ریختند . . . یادداشت اول ای گل زیبا سلام خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام ؟ (تقدیم به خودم) اینجا وبلاک بنده است همه دانش آموزان بنده دقت بفرمایند : مدرسه ما چند دانش آموز دارد ؟ عنقریب چهار صد و پنجاه تا که به اضافه یک جفت والدینشان هم چند نفر می شود ؟ 1350 = (450 × 2) + 450 بنده امشب آمار وبلاگم را چک می نمایم . باید کمتر از 1350 نباشد و گرنه فردا صبح پدر تک تک دانش آموزان را در خواهم ْآورد همه شما تا ساعت 5/9 امشب وقت داردید به اتفاق والدینتان وبلاک بنده را رؤیت و مطالعه بفرمایید . چون بنده ساعت 10 شب دیگر خیلی خیلی خوابم می گیرد و بیهوش می شوم . خیلی خوب دیگر برای دانش آموزان بس است یالا زود از وبلاگ بیرون بروید که می خواهم گپ خصوصی بزنم و شما جنبه ندارید وای به حالتان! اگر توی مدرسه احساس کنم از گپهای خصوصی بنده یک کدامتان بو برده اید . بیرون یالا . . . آهان ! . . . خوبی ممد آقا ؟! به جان خودم آن هفته آمدم قسط اول کبریتهایی را که از بقالی ات گرفته بودم پرداخت کنم دیدم داری با تلفن حرف می زنی گفتم مزاحم نشوم و رفتم . نامرد ، کی گفت اسم ما را جلوی چشم هزار دانش آموز بی جنبه پشت شیشه اون بقالی خراب شده ات بچسبانی ؟ هان ؟ خلاصه گفته باشم ، اگر بخواهی پا روی دم ما بگذاری . . . هیچی دیگر نمی دانم چه خاکی به سرم بریزم! جان بچه ات برو اسم ما را از پشت شیشه بقالی ات بردار ، ضایع است . نوشته شده توسط خوشگل (آقای مدیر) یادداشت دوم دیشب یک خواب بد یا به عبارتی کابوسی وحشتناک مشاهده فرمودم . خواب دیدم اغلب بچه های مدرسه نمره های ضایعی گرفته و آبروی مارا جلوی مدرسه های در و همسایه برده اند . اوهوی با کلاس زاده ! . . . نشستی پای وبلاگ بنده یا نه ؟ خواب تو را هم دیدم . خیر ندیده . وای به روزگارت اگر امسال هم دسته گل به آب بدهی . بیچاره ات می کنم . بی کلاس زاده ات می کنم . پسره ی گنده بک خجالت نمی کشی با یک کیلو ریش و سبیل هنوز از مدرسه ی ما فارغ التحصیل نشدی ؟ کاری نکن که از تمام کارنامه هایت میکروفیلم تهیه کنم و بدهم بابای گرامی مدرسه مش باقر عزیز روی سی دی کپی کند و در تمام نقاط شهر توزیع کند ها ! حالا با زبان خوش دارم بهت می گویم تا کار به جاهای باریک نکشیده . یهو دیدی رفتی تو انقلاب و این دست فروشها زیر گوشت زمزمه کردند . : سی دی دسته گل با کلاس زاده (2)* مراجعه شود به پاورقی *پاورقی : یعنی دوبار تکرار شده است . راستی قندکی زاده زرنگ محترم مدرسه پای وبلاگ هستند یا نه ؟ اگر هستند زود بیاید برای بنده یک کامنت بگذارند ببینم پاورقی وبلاگ را کجایش می نویسند : زود باش پسرم . نوشته شده توسط خوشگل آقای مدیر یادداشت سوم خاک به سرت کنند با کلاس زاده . . . ای مرده شور اون هیکل نحست را ببرد بچه . هر وقت اسم تو می آید من پاک همه چیز را فراموش می کنم . خواستم تو

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 99صفحه 12