مجله نوجوان 99 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 99 صفحه 24

داستان سه زبان در سوییس اشراف زاده ی پیری زندگی می کرد که یک تک پسر داشت ، او خیلی کند ذهن بود و نمی توانست چیزی بیاموزد . یک بار پدر به او گفت : « پسرم ، گوش کن ، من نمی توانم چیزی به تو یاد بدهم، امّا میل دارم به هر شکل ممکن برای آموزش تو اقدام کنم . تو باید از این جا دور شوی ؛ من مایلم که یک استاد معروف در اختیار تو قرار دهم ، او تمام تلاشش را برای آموزش تو به کار می بندد . » پسر به یک شهر غریب فرستاده شد و یک سال تمام نزد استاد ماند . بعد از آن دوباره به خانه برگشت پدر از او پرسید : « خوب پسرم ، بگو چی یاد گرفتی ؟! » او در پاسخ گفت : « پدر ، یاد گرفتم که سگها وقتی هاپ هاپ می کنند ، چه می گویند . » پدر صدایش را بلند کرد و گفت : « خدایا شکرت ، تو فقط همین را یاد گرفته ای ؟ می خواهم تو را به شهر دیگر ، نزد استاد دیگر بفرستم . » پسر به آن جا فرستاده شد و پیش این استاد هم یک سال ماند . وقتی برگشت ، پدر دوباره از او پرسید : « پسرم ، بگو ببینم چی یاد گرفتی ؟ » او در پاسخ گفت : پدر من یاد گرفتم که پرندگان وقتی حرف می زنند ، به هم چه می گویند . » پدر ناراحت شد و گفت : « تو عقلت را از دست داده ای ، عمر ارزشمندت را صرف کرده ای و چیزی یاد نگرفته ای و از این که من نگرانت هستم هیچ شرم نمی کنی . من می خواهم تو را پیش سومین استاد بفرستم ، اما اگر باز هم چیزی یاد نگیری ، بدان که دیگر نمی خواهم پدرت باشم . » پسر یک سال تمام هم پیش استاد سوم ماند و موقعی که دوباره به خانه رسید ، پدر از او پرسید که چه آموخته است او در جواب گفت : « پدر جان ، امسال آموختم ، وقتی قورباغه ها آواز می خوانند ، چه می گویند . » پدر خیلی خشمگین شد . شروع کرد

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 99صفحه 24