مجله نوجوان 156 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 156 صفحه 3

زمین خدا از حجّت خالی نمی­ماند تب دستور داشت که تو را در خیمه نگاه دارد. مأمور بود تا دست و پای تو را به زمین ببندد و اگر بیماری اینگونه تو را در آغوش نگرفته بود دلت به میدان می­گریخت و مقدّر نبود که کسی از قتلگاه زنده برگردد و تقدیر تو را زنده می­خواست تا فرداهای عاشورا را زنده کنی. تقدیر تو را برای مبادا می­خواست و مبادا روزی که زمین خدا از حجّت خالی بماند. هر تیغ که بر پیکر اکبر می­نشست، جگرت که پاره پاره می­شد و تقدیر جگرت را چونان عمویت پاره پاره می خواست. عباس در پی آب نرفته بود. عبّاس با مشک خالی به دنبال خواست خدا می­گشت و از خیمه­گاه تا فرات دنبال تقدیر باستانی دیده و دستش بود. تقدیر، دست عباس بود که سرنوشت تمام عاشقان جهان را مقدّر می­کرد. خدا می­خواست پدرت را شهید ببیند و زادۀ موعودت را منتقم خون ثارالله می­خواست. خداوند تو را امام فرداهای عاشورا خواسته بود و تو که زینت عبادت کنندگان حضرت حق بودی خوب می­دانستی که حکمت او بر تمامی اراده­های خیر و شر چیره است. خنجر گلوی حسین را بوسه زد. زمین رفت که از حرکت باز بایستد. زمین با تمام هیبتش می­لرزید. نمی­دانست جهان پس از حسین چگونه خواهد بود. آفتاب نمی­دانست بتابد یا نه. کهکشانها مسیر حرکت خود را گم کرده بودند که چراغ امامت تو تکلیف جهان هستی را روشن کرد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 156صفحه 3