مجله نوجوان 156 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 156 صفحه 31

او چیزی نمانده است. چشمهایش در محاق اشک و سوگ گم شده­اند. امروز زینب نیست تا تسلایش دهد. داغدارانی چند گردش حلقه زده­اند. امروز دیگر گونه می­خواند: دیگر نمی ­وید: «ام­البنینم مخوانید و به یاد شیران شجاع شهیدم میندازید. زوگاری ام­البنین بودم که عباس، عبدالله، عثمان و جعفر داشتم. چهار عقاب بلند پرواز که رگهای قلبشان را بریدند. و بالهایشان را فرو شکستند.» دیگر نوحه سرای بقیع، شعر شیون بار خویش را نمی­خواند. که: «کجایید نظاره­گران حملۀ صاعقه­وار عباس بر رمه­های رمیدۀ گوسفندان. کجایید تماشاگران شکوه نبرد شیر در انبوه روبهان. با خبر شدم آنگاه سر عباس را به عمود سنگین فرو شکستند که دست در بدن نداشت. وای بر من، عباس و گرزگران. عزیزم عباس! اگر شمشیر در دستت بود هیچ کس را یارای نزدیک شدن به تو نبود.» امروز ام­البنین عجیب آرام است. آهسته می­گرید. دستهای لرزانش را بر سینه گذاشته است. به افق بقیع می­نگرد. گویی منتظر کسی است. مردم به رسم هر روزه آمده­اند. ام­البنین، آخرین رمق را به زانوانش می­بخشد و لرزان و گریان مرثیه می­خواند. مرثیۀ وداع حسین، در طوفان اشک و سوز تا گودال قتلگاه می­رسد. هنوز به حنجر و خنجر نرسیده است که فرو می­افتد. ضجه و شیون و شراره از دلها بر می­خیزد. چشمها را آهسته می­بندد دو قطره اشک و ترنم نرم «یا زهرا السلام علیک یا فاطمه» بر لبانش می­نشیند. دست بر سینه می­گذارد. لبخند می­زند. چشم می­بندد. گرد و غبار بر می­خیزد. چشمها در غبار بسته می­شود. آه آه سوگواران بقیع بلندتر از ستون غبار به آسمان قامت می­کشد. زمین می­لرزد. صدای سمضربه­های اسبی بقیع را پر می­کند. جماعت بر خاک می­افتند. بی­هوش می­شوند و صدایی در بقیع می­پیچد. مادر خوش آمدی. سر ام­البنین بر زانوان سواری است که دست ندارد. عباس به استقبال مادر آمده است. یک سو زهرا است و دیگر سو حسین و ام­البنین از بقیع تا بهشت بدرقه می­شود.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 156صفحه 31