هنوز کودکی را پشت سر نگذاشته بود که غصهدار هجرت جدش رسول الله شد و هنوز دندان شکسته پدربزرگ از یادش نرفته بود که مادرش، یگانه درّ صدف آفرینش را با پهلویی شکسته وداع گفت و هنوز اشکهایش از فرق شکافتۀ پدر خشک نشده بود که پاره پاره شدن جگر برادر بزرگتر را به نظاره نشست و هنوز جگر پارۀ برادرش را از یاد نبرده بود که طوفان بلا را در کربلا، هنگام جمع کردن اعضا و جوارح عزیزانش در آغوش کشید.
با این همه او بود که در بازگشت از کربلا با صدایی شبیه به صدای علی بن ابیطالب، فریاد برآورد که:
«هیچ ندیدم الاّ زیبایی.»
اصلاً او آمده بود که زیبا ببیند.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 22صفحه 3