مجله نوجوان 22 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 22 صفحه 14

-بیا! پسرجون. احمقانه است! پسرک صبور بود چون 5 دلار را لازم داشت. -ببینید، اگر می­خواهید نقاشی کنید باید به سوژه­تان نگاه کنید. پیرمرد به گلدان نگاه کرد. -چه جالب! آنقدرها هم که فکر می­کردم بدترکیب نیست! ساعت کلاس هرچند به کندی، بالاخره تمام شد و پرستار سراغشان آمد. -کلاس تمام شد. -اووه، باز هم آب آناناس! و سوین جوان بدون اینکه از سرنوشت آب آناناس آنروز خبردار شود، آنجا را ترک کرد. هفته بعد، سوین تکلیف هفتۀ پیش را نگاه کرد. نقاشی شباهت اندکی به گلدان پیدا کرده بود پیرمرد به پیشانیش چین انداخت و گفت: -چطوره؟ -بد نیست ولی یک کمی کج است! پیرمرد چند تا خط به نقاشی اضافه کرد و آنرا رنگ کرد. رفتارش شبیه بچه­های سه ساله­ای بود که با کتابهای نقاشی ور می­روند. سپس سرش را بلند کرد و در چشم سوین زل زد و به آرامی گفت: -ببین، من می­خواهم قبل از اینکه آب آناناس بیاید، یک چیزی را از تو بپرسم. -بفرمایید. سوین نهایتاً مودب و آقامنشانه رفتار می­کرد. -نظرت راجع به هفته­ای دو یا سه بار چیه؟ -خیلی خوبه، آقای السورت. -خیلی خوب پس دوشنبه­ها، چهارشنبه­ها و جمعه­ها باشه؟ در همین لحظه پرستار وارد شد و وقتی دید پیرمرد با دیدن آب آناناس واکنشی نشان نداد برای لحظه­ای فکر کرد اتاق را اشتباهی وارد شده. پیرمرد ظرف چند هفته کمی پیشرفت کرده بود بنابراین سوین یک جعبه آب رنگ و چند تیوب رنگ روغن برایش آورد. و پس از یک ماه دکتر گزول، آلسورت را صدا زد. السورت در آن جلسه دربارۀ چیزهای زیادی سخن گفت مثل خطوط دودکش اتاق، طیف رنگی ظرف میوه و لکه­های رنگی روی لباسش. او می­خواست دکتر را دربارۀ سخت کوشی­هایش در مورد نقاشی متقاعد کند. از طرف دیگر او به خوبی به درمان جواب می­داد و از همه مهمتر اشتیاقی به راه انداختن تجارت­های عجیب و غریب و خریدهای کلان ناموفق نشان نمی­داد. بنابراین دکتر به عنوان پاداش، پیشنهادهای عجیب را مطرح می­کرد: چطوره از موزه هنرهای جدید دیدن کنی و نمایشگاه­های دیگه، سوین با تو می­آید. نتیجه پیشنهاد شگفت­آور بود. پیرمرد علاقۀ عجیبی به گالری­ها و نمایشگاه­ها نشان می­داد و عکسهای آنها را جمع می­کرد. بالاخره بهار رسید و السورت به عنوان نقاشی پایان دوره فاجعه­ای آفرید که خودش معتقد بود شاهکار است! اسم این نقاشی درختان پوشیده از برف بود و فاجعه­تر از خود نقاشی نظر پیرمرد بود؛ او می­خواست نقاشی کذایی را در یک نمایشگاه به نمایش بگذارد! آنهم در چه نمایشگاهی، گالری لاتروپ و آنهم برای نمایشگاه بین­المللی تابستانی که سالی یکبار برگزار می­شد و هر هنرمند نقاشی آرزو داشت حداقل برای یکبار در طول زندگی­اش بتواند تابلویی را در این نمایشگاه به نمایش بگذارد. بعلاوه بهترین نقاشی نمایشگاه از یک جایزۀ بزرگ بهره­مند می­شد که به جز افتخار گرفتنش، مبلغ وسوسه­انگیزی هم داشت حالا در این شرایط السورت می­خواست «درختان پوشیده از برف» را که بیشتر شبیه محتویات یک ظرف سالاد که روی دیوار پاشیده شده باشند بود تا یک نقاشی واقعی، در برنامه تابستانی لاتروپ به نمایش بگذارد. نزدیک بود پرستار از عصبانیت بمیرد: اگر روزنامه­ها راجع به او بنویسند همۀ مردم شهر به او خواهند خندید! وضعیت دکتر هم بهتر از او نبود؛ ولی ما نمی­توانیم او را ناامید کنیم! نتیجه اتفاق شگفت­آورتر بود یعنی در نهایت بهت­زدگی پرستار، دکتر و سوین، نقاشی کذایی پذیرفته شد! پرستار معتقد بود نه­تنها السورت دیوانه است، بلکه گالری لاتروپ از او دیوانه­تر است. در طول نمایشگاه کلاسهای السورت ادامه داشت و عجیب بود که هیچ حرفی از نقاشی­اش و نمایشگاه به میان نمی­آورد. سوین از این بابت خوشحال بود. او به بازدید نمایشگاه رفته بود و چون نتوانسته بود واکنش آدمها در برابر این تابلو را به نسبت شاهکارهای هارمونی رنگ دیگر تابلوها تحمل کند. بدون دیدن همۀ تابلوها خارج شده بود. دو روز قبل از پایان نمایشگاه پیک ویژه­ای سراغ السورت آمد. آنهم موقعی که سوین، دکتر و پرستار در اتاقش بودند. چشمهای السورت خسته بودند. بنابراین به پیک گفت: لطفاً پیغام را برایم بخوان. -با کمال افتخار اعلام می­کنم گالری لاتروپ جایزۀ بزرگ یک میلیون دلاری­اش را به آقای کولیس، پی، السورت و برای نقاشی «درختان پوشیده از برف» اهدا می­کند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 22صفحه 14