مجله کودک 28 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 28 صفحه 4

د مثل دوست بهار، بوی امام پنجم را آورده است بعضی چیزها جدیدش خوب است و بعضی چیزها کهنه­اش! مثل چی؟ مثلا سال نو و روز نو بهتر از سال و روز کهنه است، به شرط آن که در سال و روز نو، سعی کنیم خودمان هم بهتر از قبل باشیم. امّا دوستی و آشنایی، هرچه کهنه­تر باشد، عزیزتر و با ارزش­تر است. برای همین است که ما به دوستان قدیمی، علاقۀ بیشتری داریم. حالا سال، نو شده است و دوستی ما و شما کهنه! پس ما از دو بابت خوشحالیم، هم به خاطر سال جدید و بهاری که از راه رسیده است؛ هم از این که به عمر دوستی ما اضافه شده است. حالا همدیگر را بهتر شناخته­ایم و با هم انس گرفته­ایم. این دوستی را به فال نیک می­گیریم و آرزو می­کنیم که سالهای سال در کنار هم باشیم. امّا غیر از تبریک سال نو، شادباش دیگر هم داریم. هفته­ای که پیش رو داریم، با بهار عمر یکی از امامان معصوم ما مصادف شده است. این امام عزیز، حضرت امام محمّد باقر (ع) است. حاجیانی که امسال از مکّه و مدینه برگشته­اند. حتماً قبر این امام عزیز را در قبرستان بقیع زیارت کرده­اند. امّا امروز می­خواهم به یکی از صفات آن امام بزرگوار اشاره کنم تا شاید بتوانیم از صفت آسمانی ایشان بهره­ای ببریم و سال جدیدمان را با خلق و خوی امام پنجم آغاز کنیم: یک روز مرد جاهلی به حضور امام رسید و با کلمات بسیار زشتی به ایشان ناسزا گفت. امام نازنین ما با وجود آن که قلبشان شکسته بود و توقّع این رفتار را نداشتند، از آن مرد دعوت کردند که به خانه­شان برود. بعد با مهربانی به او گفتند: «تو اشتباه می­کنی، کلمه­ای که تو با آن مرا خطاب کردی، درست نیست.» و بعد، آن قدر حرفهای زیبا به او زدند و از او پذیرایی کردند که آن مرد جاهل، به پای امام افتاد و از ایشان عذرخواهی کرد. آن روز، وقتی که آن مرد با چشمان اشکبار از خانه امام محمّد باقر (ع) می­شد، مردم مدینه با تعجب او را به هم نشان می­دادند. درحالی که باور نمی­کردند او همان کسی باشد که به عزیزترین مخلوق خداوند ناسزا گفته بود. سردبیر

مجلات دوست کودکانمجله کودک 28صفحه 4