فصل چهارم / خاطرات اکبر حسینی صالحی
کارگر شدن نفرین مادر شهید
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مرادی نیا، محمد جواد

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1387

زبان اثر : فارسی

کارگر شدن نفرین مادر شهید

‏آخر هم مرحوم فومنی گفت تیمم کنند. اینها را آوردند شهر ری. آنجا برای دفنش ما‏‎ ‎‏هم رفته بودیم توی صحن آنجا برای تشییع. یکسری مامورین شهربانی و ارتش هم ‏‎ ‎‏آورده بودند دور تا دور صحن ایستاده بودند. ما در حاج اسماعیل رضایی که پشت ‏‎ ‎‏جنازه ایشان حرکت می ‌کرد، امد توی صحن، جلوی ضریح حضرت عبدالعظیم حسنی ‏‎ ‎‏و با یک سوز دلی دستش را بلند کرد و گفت خدایا دشمنان پسرم را به تیر غیب گرفتار ‏‎ ‎‏کن. خوب ما می ‌دانیم آن زمان هم شاه کاره ای نبود، همه چیز دست امریکا بود. یک ‏‎ ‎‏کشور وابسته‌ ای بود ایران و همه دستورها را از امریکا می ‌گرفت. آن موقع هم رئیس ‏‎ ‎‏جمهورش کندی بود. من یادم است وقتی که ما در این نفرین را کرد، درست یک هفته ‏‎ ‎‏بعدش، ده روز بعدش، در شهر تگزاس امریکا یک تیری آمد به کندی خورد که تا یک ‏‎ ‎‏سال قاتل کندی شناخته شده نبود. یعنی نمی‌ دانستند این تیر از کجا آمده و قاتل کندی ‏‎ ‎‏چه کسی است. توی روزنامه ها نوشته بودند و عکس گرفتند از اینها موقع تیر باران ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 128

‏وقتی اینها را می ‌بردند به طرف جوخه اعدام، حاج اسماعیل رضایی خیلی آدم حرف‌زن ‏‎ ‎‏و حاضرجوابی بود، با اینکه چشم‌ ها و دست هایش را بسته بودند، به این خبرنگارها که ‏‎ ‎‏مرتب عکس می ‌گرفتند و فیلم ‌برداری می ‌کردند، می ‌گفت که خوب عکس بگیرید از ما، ‏‎ ‎‏قشنگ بگیرید! اینها خودشان را نباخته بودند. بعد خبرنگار از ایشان سوال کرده بود که ‏‎ ‎‏تو داری تیر باران می ‌شوی، حالا عکس خوب بیافتد یا بد بیافتد، به درد تو نمی ‌خورد ‏‎ ‎‏که؟ گفته بود تو نمی ‌فهمی، روز قیامت این عکس‌ ها را نشان ما می ‌دهند، شما حالیتان نیست.‏

‏طیب و حاج اسماعیل را اعدام کردند، و به شهادت رساندند و دستگاه طاغوت ستم ‏‎ ‎‏شاهی تصمیم گرفتند بیایند حضرت امام را محاکمه کنند. مراجع تقلید کل کشور همه ‏‎ ‎‏متوجه شدند و حتی مرحوم حکیم و مرحوم آیت ‌الله خویی‏‎ ‎‏از نجف‏‎ ‎‏اعلامیه دادند. ‏‎ ‎‏مراجع دیگر هم از قم و اصفهان و شیراز و آیت ‌الله میلانی‏‎ ‎‏از مشهد، آیت ‌الله گلپایگانی‏‎ ‎‏و نجفی و شریعتمداری از قم و مراجع دیگر هم از شهرهای دیگر، همه آمدند در تهران‏‎ ‎‏متحصن شدند. یک بیانیه ای را جمعا نوشتند و انتشار دادند که حضرت امام مرجع ‏‎ ‎‏تقلید است. خلاصه اینجا ساواک وقتی این بیانیه را دید و این تحصن علما در تهران را‏‎ ‎‏دیدند، دیگر ماست ها را کیسه کردند. دیدند نه با امام نمی‌ شود طرف شد. خوب ‏‎ ‎‏مرجعیت مصونیت دارد از هر چیز ولی اینها می‌ خواستند جوری جلوه بدهند که ایشان ‏‎ ‎‏مرجع نیست و وارد مسائل سیاسی شده و می ‌خواستند حضرت امام را محاکمه کنند که این هم خنثی شد. بعد از چند ماه امام که در قیطریه شمیران زندانی [دوران حصر] ‏‎ ‎‏بودند، خلاصه توی منزل یکی از همین بازاری ها به نام آقای روغنی بودند که بعد هم ‏‎ ‎‏آزاد شدند و به قم رفتند. مجددا بعد از سخنرانی [راجع به کاپیتولاسیون] در مسجد ‏‎ ‎‏اعظم، حضرت امام را تبعید کردند به ترکیه. امام که تبعید شدند به ترکیه مردم تهران و ‏‎ ‎‏شهرستان ‌ها مثل جریان 15 خرداد حرکتی نکردند. یعنی خفقان به حدی بود که واقعا‏‎ ‎‏نمی‌ شد کاری بکنی. یعنی دستگاه خیلی هم سریع این کار را کرد و نشد مردم را مثل ‏‎ ‎‏15 خرداد آن جوری بسیج کرد و به خیابان ‌ها آورد. ولی خوب گروه‌ های سیاسی و ‏‎ ‎‏مذهبی اعلامیه ها دادند علیه ستم شاهی و دستگاه طاغوتی که به چه مجوزی امام تبعید ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 129

‏شده، چند وقتی هم این مسئله داغ بود و بعد یواش یواش سرد شد.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 130