فصل هشتم / خاطرات سید محمود محتشمی پور
خاطراتی پراکنده از فرانسه
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مرادی نیا، محمد جواد

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1387

زبان اثر : فارسی

خاطراتی پراکنده از فرانسه

‏حضرت امام، شب ها برای نماز جماعت می ‌آمدند در همان چادر. بعضی از شب ها هم ‏‎ ‎‏خانم هایی که از ایران آمده بودند یا آنجا از کشورهای مختلف مشغول درس بودند، ‏‎ ‎‏اینها هم گاهی می ‌آمدند که غالبا مثلا با مانتو و روسری بودند و در نماز جماعت، ‏‎ ‎‏شرکت می‌ کردند. بعضی از مواقع، بعضی از اینها بین آقایان هم می ‌ایستادند بعد در این ‏‎ ‎‏باره از آقا سوال شد. ایشان فرمودند: اشکال ندارد. حالا امام ممکن است مخصوصا‏‎ ‎‏آنجا را فرمودند. البته خانم هایی که از ایران می‌ آمدند، در آنجا چادر داشتند و به ‏‎ ‎‏بعضی ها که با مانتو و روسری بودند و بین مرد ها هم بودند، آقا اشکال نفرمودند. تقریبا‏‎ ‎‏دیگر بعد از همان برنامه دهه عاشورا که ترتیب دادیم، ما دیگر آمدیم ایران، برای رو به ‏‎ ‎‏راه کردن محلی که حضرت امام می ‌خواستند در آنجا مستقر بشوند. تقریبا با نظر ‏‎ ‎‏خودشان همان خیابان ایران را انتخاب کردند. در باره این مکان هم بزرگواران اینجا‏‎ ‎‏برنامه‌ ریزی کردند و بعدا تماس گرفتند و خود حضرت امام هم قبول فرموده بودند. ‏‎ ‎‏چون خیابان ایران که می ‌دانید که محلّ دین داران است و جلسات و مراسم مذهبی ‏‎ ‎‏بیشتر آنجا تشکیل می ‌شود و جایی هم که برای ایشان ترتیب دادند، همان مدرسه علوی بود و رفاه که بعد از آن که تشریف آوردند افرادی که برای زیارت حضرت امام ‏‎ ‎‏می ‌آمدند، یک صف طولانی درست می کردند. که ما هم در آنجا خدمت می ‌کردیم.‏

‏ حاج آقا اولین دیدار شما در فرانسه، با حضرت امام چگونه بود؟‏

‏ در اولین دیدار در پاریس، اخوی زاده‏‎[2]‎‏، من را بردند خدمت امام و من دست ‏‎ ‎‏امام را بوسیدم و از طرف برادران که در ایران بودند، خدمت ایشان سلام رساندم (آقایان ‏‎ ‎‏دکتر بهشتی، آیت ‌الله‌ خامنه‌ ای و دیگران). بعد امام هم، دعا فرمودند. اخوی زاده هم ‏‎ ‎‏گفت که ایشان عموی من است که معرف حضورتان هست که ایشان هم بنده را‏‎ ‎‏شناختند. بنده که می ‌خواستم بیایم ایران، حاج آقا من را خواستند. بعد یک رسیدهایی ‏‎ ‎

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 289

‏دادند به من که این ‌ها را بدهم به آقای آقا سید محمدرضا غروی که نماینده حضرت امام ‏‎ ‎‏بودند در بازاری که ما بودیم؛ و یک مقدار پول دادند که اینها را من بدهم به یکی از ‏‎ ‎‏آقایان.‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 290

  • . حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی پور.