فصل ششم / خاطرات فضل الله فرخ
فرار شاه
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مرادی نیا، محمد جواد

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1387

زبان اثر : فارسی

فرار شاه

‏پس از اینکه راهپیمایی‌ ها به اوج خود رسید، ترفند های مختلف شاه در تعویض نخست وزیرها و با گفتن این جمله : «من پیام شما را شنیدم و از این‌ به بعد جلوی خود کامگی‌ ها را می ‌گیرم» تاثیری در عزم مردم نداشت و با شکست مواجه شد. با حضور ‏

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 231

‏امام در پاریس و مصاحبه ‌های متعدد و سخنرانی ‌های فراوان ایشان و همه‌ گیر شدن راهپیمایی‌ ها در شهرها و روستا های ایران و اعتصاب قشرهای مردم، شاه چاره را در این دید که هر چه زودتر خودش را از این مهلکه نجات دهد.‏

‏مجلس هم برنامه ‌ای ترتیب داده و نمایندگان انتقاد از دولت را شروع کردند. با این کارشان می‌ خواستند به مردم بگویند ما هم با شماییم و خودشان را تبرئه کنند. ولی دیگر دیر شده بود. فقط بعضی مردم روستاها که دسترسی به شهرها را نداشتند، از طریق رادیو، در جریان جنایات رژیم قرار گرفتند. مردم فریب شاه را در تعویض دولت‌ ها نخوردند و آخرین نخست وزیر به ظاهر ملی گرا یعنی بختیار را هم نپذیرفتند. و شعار دادند:‏

ما می ‌گیم شاه نمی‌خوایم نخست وزیر عوض می ‌شه

ما می‌گیم خر نمی ‌خواهیم، پالان خر عوض می ‌شه

‎ ‎

‏به محض این که شاه از ایران رفت مردم شروع کردند به شادی و پایکوبی و کنترلشان را از دست داده بودند؛ می ‌رقصیدند، کف می ‌زدند، خوشحالی می ‌کردند، نقل و پول می‌ پاشیدند ـ توی خیابان یک وضع بی ‌سابقه ‌ای پیش آمده بود ـ بلافاصله به یاد سخنان امام افتادیم که در سال 42 فرمودند: کاری نکن که مردم در رفتنت مثل رفتن پدرت خوشحالی کنند.‏

‏یکی از دوستان من که توی ماشین نشسته بود از ماشین سرش را بیرون آورده بود و به مردم می ‌گفت خوشحالی کنید ولی نرقصید. گفتم: بابا ول کن این خوشحالی را در خواب هم نمی ‌دیدند. رفتن شاه یک رویا بود. مردم شعار می ‌دادند:‏

‏ ‏

شاه فراری شده   سوار گاری شده

کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 232