اولین محرم بعد از رفتن رضاشاه مردم توانستند به کوچه و خیابان بیایند و عزاداری کنند؛ چون به طور کلی عزاداری ممنوع بود و حتی یک صدای یا حسین به صورت علنی از شهر شنیده نمیشد. ما در بازار بودیم حاج آقای سعیدیان که فرد متدینی بود، نزدیک میدان شاه قدیم خیابان اسماعیل بزاز در یکی از کوچههای فرعی آن جا روضه خوانی سالانه داشت. من با پدرم به مجلس روضه خوانی ایشان در ایام محرم میرفتیم.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 36 با این که مراسم در کوچه پس کوچه ها برپا میشد، این ها از بین خودشان چند نفر مامور گمارده بودند در طول کوچه و خیابان که مراقب باشند و اگر پاسبانی از آن جا رد شد این ها نفر به نفر به همدیگر گزارش میدادند و با اشاره میفهماندند که مثلا صدایتان را آرام کنید چون پاسبان از سرِ کوچه و یا خیابان رد میشود و احتمالا ممکن است این طرف بیاید و صدای گریه شما را بشنود؛ یعنی این اندازه تنگنا و فشار وجود داشت. در سال اول مردم هیچ گونه آمادگی نداشتند. پرچم ها و بیرق ها و وسایل عمومی عزاداری سال های سال متروک و فرسوده شده بود. مردم برای سینه زنی لخت بیرون آمده بودند. پیراهن های سیاه که در مراسم مرسوم بود و جلوی آن برای سینه زنی باز بود، نداشتند. همین طور لخت و با حالت هیجانی غیرقابل تصور بیرون آمده بودند. این مسائل برای مردم قابل تصور نبود که بعد از سال ها فشار و تنگنا بتوانند به خیابان بیایند و سینه زنی کنند و یا حسین بگویند. در سال های ممنوعیت عزاداری، روضه خوانی خانه مرحوم خویی را هم از سالهای 1315 و 1316، تعطیل کردند. مرحوم خویی از شخصیت های شاخص و بارز بود که در ابتدای مشروطیت از خوی نماینده شد. خانه ایشان در خیابان ناصرخسرو بود و من با پدرم در دهه محرم برای شرکت در روضه خوانی به منزل ایشان میرفتیم. نتیجه این که مردم بعد از فشارهای چندین ساله جستجوگر شده و در پی این بودند که در یک جایی بتوانند عقده های چندین ساله را بگشایند.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 37