مجله نوجوان 02 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 02 صفحه 8

یاد دوست راز حماسه (1) در صحنه دفاع مقدس ساده باشیم... برای نسل سومیهای پس از انقلاب، گفتن ونوشتن از امام (ره ) وظیفه­ای سنگین است. کار برای قلم و کلام دشوار است که چگونه راز حماسه امام را بازگویی و بازنویسی کند اما به راستی راز حماسه امام چه بود؟ چه شد که جوانان و نوجوانان در اوج شباب، اسلحه به دست گرفتند و گوش به فرمان او تا پای جان برای حفظ و حراست از آنچه او خواسته بود جانانه مقاومت کردند و از هیچ طوفان و تهدیدی نهراسیدند. این چه نیرویی است که به پاهای ضعیف و خسته، قوت و قدرت می­بخشد و تا لحظه خروج روح از بدن و پرواز به ملکوت راه او را می­پیمایند؟ قصد داریم در این فرصت به دست آمده راز سر به مهر او را به قدر طاقت انسانی بشکافیم، شاید بتوانیم هر چند ناقص و کوتاه کمی از حسرت خود بکاهیم چرا که او را خوب نشناختیم. می­دانیم که حرکت در مسیر شناخت راز حماسه امام، بر حیرتمان خواهد افزود و ما را بیشتر در خود غرق خواهد کرد. حیرت آور است ٍٍ؛ چگونه جوانانی که در عصر پهلوی و در کنار فساد آن دوران، رشد کرده بودند و در دنیایی که هزاران بت زنده و توخالی و میلیونها بت پرست کور و کر وجود داشت و دارد که به هزاران رنگ و لعاب، تبلیغات پر سر و صدایی دارند، دل نمی بندند و دلدادگی خود را به پیرمرد سالخورده ای که از مال دنیا جز عبا و عمامه، چیزی ندارد و جز رنج و درد قیام برای حق کالایی ندارد، ابراز می کنند. در این ارتباط دو طرفه، امام در یک سو و خیل عظیم جوانان و مردم در سوی دیگر قرار داشتند. امام با شخصیتی قوی، روحی بلند و اقتداری حیرت انگیز از یک طرف و از طرف دیگر، جوانان و نوجوانانی پرشور، طالب حقیقت و کنجکاو که خلاصه شده هزاران سال حقیقت­جویی، عرفان و درس آموزنده از تاریخ یک ملت هستند در همراهی او بودند. .. ادامه دارد شبی که قرار بود فردای آن، امام از بغداد به پاریس بروند،عراقی­ها ایشان و همراهان را در هتل دارالسلام بغداد اسکان داده بودند. هنگام شام، همراهان امام، مسئول هتل را برای صرف شام صدا کردند. مسئول هتل هم با اشتیاق دوید تا ببیند این شخصیتی که عراقی­ها این همه مراقب او هستند شام چه میل می­کند. از امام پرسید شام چه میل دارید؟ ایشان فرمودند: مختصر نان، یک ظرف ماست، کشمش هم همراهم است. همین کافی است. دیگر چیزی نمی­خواهم. مسئول هتل از شنیدن این سخنان داشت دیوانه می­شد که یک شخصیت جهانی که دولت عراق و ایران را این طور به وحشت انداخته بود، شام فقط نان و ماست و کشمش بخورد. شهید صیاد شیرازی از فرماندهان دفاع مقدس، نقل کردهاند که در یکی از روزهای دفاع مقدس به همراه سایر فرماندهان، مشغول طراحی عملیات فتح المبین بودیم. نیروها را از هر نظر مجهز کرده بودیم اما قرار گذاشته بودیم که به دلیل وضع خاص ماه در شبها، اواسط فروردین عملیات را آغاز کنیم اما در همین احوال، دشمن پیش دستی کرد و قبل از اینکه ما به او حمله کنیم آنهابه ما حمله کردند. میدان جنگ لحظه به لحظه بر رزمندگان تنگ می­شد. در این تنگنا تصمیم گرفته شد یکی از فرماندهان به وسیله هواپیمای اف-5 شکاری به تهران و به دیار امام برود. ایشان با خطر زیاد، توسط هواپیمای اف- 5 در مدت 20 دقیقه از جبهه به تهران رفت. چون این هواپیما با سرعت زیادی حرکت می کرد این فرمانده بدون تجهیزات کافی که لازمه پرواز با این هواپیماست به تهران رسید؛ او از فرودگاه هم به مدت نیم ساعت به جماران رفت و حضرت امام را ملاقات کرد. بعد از 5/1 تا 2 ساعت هم با همان هواپیما به جبهه برگشت. پس از بازگشت وی از محضر امام، پرسیدم : امام جه فرمودند؟ راهی نشان دادند؟ او گفت : خیر، امام با آرامش به وضعیت دشوار نیروهای ما گوش دادند. تبسمی کردند و فرمودند : هیج نگران نباشید و همچنان باید مصمم باشید که عملیات را انجام بدهید. سپس فرمودند: می­توانید از قرآن هم قوت قلب بگیرید و به نیت طلب خیر، قرآن را باز کنید و خداوند قلبتان را قوی بکند و حتماً موفقید. ان شاءا... تکلیف ما معلوم شد. اول اینکه باید یکپارچه و مصمم عملیات را نجام دهیم و دوم اینکه طلب خیر از قرآن کنیم. قرآن را که باز کردیم به لطف خداوند متعال سوره فتح برابر دیدگان ما قرار گرفت. فرماندهان ارتش و سپاه با دیدن این صحنه اشک شوق می­ریختند. صحنه فراموش نشدنی بود و پس از خواندن

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 02صفحه 8