آبسال: آبی که یک سال مانده باشد
آبستن: بستن آب در چیزی مثل برنامههای صدا و سیما
آبگیر: کسی که آب را از دیگران می گیرد؛ دستگاه آب میوه گیری
آبله: به عبارت دیگر بله آقا
آسانسور: وسیله ای که به آسانی سر می خورد، مثل اسکی
آقاسی: آقایی که سی تومان بیارزد؛ آقا چهل یا آقا پنجاه به آقایان
گران قیمت تر گفته می شود
آناناس: آنا به معنای مادربزرگ و ناس به معنای مردم است.
مادربزرگ همه مردم
حرف ب
باب: در
بابا: بابها به معنی درهاست.
باباغوری: بابایی که در قوری افتاده باشد.
بابزن: بابازنیا همان زن باباست.
بادام: به شکارچی گفته می شود، چون اغلب با " دام " می آید.
بادبادک: به دو باد کوچک گفته می شود.
بادکش: بادی که کش بیاید، باد طولانی
بادگیر: چیزی که باد را گیر میاندازد. از قبیل بالن یا بادبادک.
بادنما: چیزی که حرکت باد را نشان می دهد. مثل دود.
باده: به باد مؤنث گفته می شود.
باردار: باری که آن را دار زده باشند.
بارفیکس: باری که فیکس شده باشد، یعنی ظرفیت بیشتری نداشته
باشد.
بارگاه: باری که گاه به گاه حمل می شود. مثل...
بارنامه: به نامههایی می گویند که سنگین بوده و با الاغ حمل
می شود.
بارو: رودار؛ چیزی شبیه سنگ پای قزوین
باروت: این واژه در اصل " بابا رو تو برم " بوده است. این جمله هنگام
انفجار به این ماده اطلاق می شده و در اثر استعمال کوتاه شده
است.
بازداشت: دوباره داشتن چیزی.
بازداشتگاه: گاه به گاه دوباره داشتن چیزی.
بازنشسته: کسی که مثل باز بر فراز قلهها می نشیند.
بازو: در اصل بازوزه بوده است و به گرگ گفته می شود.
بازیگوش: کسی که با گوش خود بازی می کند.
باکتری: کسی که باکتری، چای درست می کند.
بدرود: رودی که بد باشد.
بردبار: کسی که بار را برده است.
برگرداندن: آنچه بر گردن و دندان می افتد.
برنامه: به معنای تمبر است، چیزی که بر نامه می زنند.
برنج: چیزی که آدم را به رنج میاندازد، مثل مشق شب
بزباش: بز بودن، بچههایی که از بز به عنوان الگوی رفتاری استفاده می کنند.
بستنی: چیزی که مناسب بستن است، مثل سگ.
بنجاق: بن به معنای قسمت انتهای بدن است. بن چاق به کسی
گفته می شود که انتهای بدنش چاق باشد.
بنزین: آغشته به بنز
بنگاه: به یاد بن و ریشه چیزی افتادن.
بوبین: وسیله ای که با آن بوها را می بینند.
بوقلمون: بوقی که لمون شده باشد.
بی تاب: پراکی که تاب نداشته باشد.
بی باک: وسیله نقلیه ی بدون باک، مثل دوچرخه.
بیدار: کسی که دار ندارد، مثل منصور حلاج.
بیمار: کسی که مار ندارد.
بینی: چیزی که با آن می بینی؛ به چشم گفته می شود.
معمای کامپیوتری
سوال: اگر یک آفتاب پرست برود روی جعبه
مداد رنگی چه میشود؟
پاسخ: هنگ میکند!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 02صفحه 14