مجله نوجوان 02 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 02 صفحه 14

آبسال: آبی که یک سال مانده باشد آبستن: بستن آب در چیزی مثل برنامههای صدا و سیما آبگیر: کسی که آب را از دیگران می گیرد؛ دستگاه آب میوه گیری آبله: به عبارت دیگر بله آقا آسانسور: وسیله ای که به آسانی سر می خورد، مثل اسکی آقاسی: آقایی که سی تومان بیارزد؛ آقا چهل یا آقا پنجاه به آقایان گران قیمت تر گفته می شود آناناس: آنا به معنای مادربزرگ و ناس به معنای مردم است. مادربزرگ همه مردم حرف ب باب: در بابا: بابها به معنی درهاست. باباغوری: بابایی که در قوری افتاده باشد. بابزن: بابازنیا همان زن باباست. بادام: به شکارچی گفته می شود، چون اغلب با " دام " می آید. بادبادک: به دو باد کوچک گفته می شود. بادکش: بادی که کش بیاید، باد طولانی بادگیر: چیزی که باد را گیر میاندازد. از قبیل بالن یا بادبادک. بادنما: چیزی که حرکت باد را نشان می دهد. مثل دود. باده: به باد مؤنث گفته می شود. باردار: باری که آن را دار زده باشند. بارفیکس: باری که فیکس شده باشد، یعنی ظرفیت بیشتری نداشته باشد. بارگاه: باری که گاه به گاه حمل می شود. مثل... بارنامه: به نامههایی می گویند که سنگین بوده و با الاغ حمل می شود. بارو: رودار؛ چیزی شبیه سنگ پای قزوین باروت: این واژه در اصل " بابا رو تو برم " بوده است. این جمله هنگام انفجار به این ماده اطلاق می شده و در اثر استعمال کوتاه شده است. بازداشت: دوباره داشتن چیزی. بازداشتگاه: گاه به گاه دوباره داشتن چیزی. بازنشسته: کسی که مثل باز بر فراز قلهها می نشیند. بازو: در اصل بازوزه بوده است و به گرگ گفته می شود. بازیگوش: کسی که با گوش خود بازی می کند. باکتری: کسی که باکتری، چای درست می کند. بدرود: رودی که بد باشد. بردبار: کسی که بار را برده است. برگرداندن: آنچه بر گردن و دندان می افتد. برنامه: به معنای تمبر است، چیزی که بر نامه می زنند. برنج: چیزی که آدم را به رنج میاندازد، مثل مشق شب بزباش: بز بودن، بچههایی که از بز به عنوان الگوی رفتاری استفاده می کنند. بستنی: چیزی که مناسب بستن است، مثل سگ. بنجاق: بن به معنای قسمت انتهای بدن است. بن چاق به کسی گفته می شود که انتهای بدنش چاق باشد. بنزین: آغشته به بنز بنگاه: به یاد بن و ریشه چیزی افتادن. بوبین: وسیله ای که با آن بوها را می بینند. بوقلمون: بوقی که لمون شده باشد. بی تاب: پراکی که تاب نداشته باشد. بی باک: وسیله نقلیه ی بدون باک، مثل دوچرخه. بیدار: کسی که دار ندارد، مثل منصور حلاج. بیمار: کسی که مار ندارد. بینی: چیزی که با آن می بینی؛ به چشم گفته می شود. معمای کامپیوتری سوال: اگر یک آفتاب پرست برود روی جعبه مداد رنگی چه می­شود؟ پاسخ: هنگ می­کند!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 02صفحه 14