مجله نوجوان 117 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 117 صفحه 12

محسن وطنی پستچی بود؛ تا همین دیروز تا همین دیروز، پستچی بود. یک پستچی واقعی وظیفه شناس. نه اینکه فکر کنید از سر اتّفاق پستچی شده باشد. نه! او شغلش را عاشقانه دوست داشت. او شغلش را از کودکی دوست داشت. از این بچّه­ها نبود که همین جوری الکی الکی دوست دارند دکتر و مهندس و خلبان شوند و آخر سر هم هیچ تحفه­ای نمی­شوند. از همان کودکی دلش می­خواست پستچی شود. البته دو تا شغل را دوست داشت. یعنی از بچّگی هم دوست داشت پستچی شود و هم دوست داشت هندوانه فروش شود ولی خودش هم نفهمید که چطوری هندوانه فروش نشد و پستچی شد. خیال نکنید پستچی شدن به این الکیهاست و هرکس همینطوری سرش را بیندازد بیاید توی ادارةپست پستچی می­شود. نه! اصلاً اینجوری نیست. پستچی شدن شرایط سختی دارد. اوّل از همه آدم باید موتور سواری بلد باشد. توی این ترافیک شدید بالای شهر و کوچه­های تنگ

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 117صفحه 12