مجله نوجوان 117 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 117 صفحه 14

شما حرف می­زنم. فکرش را بکنید آدم این همه سال این همه نامه به دست مردم برساند امّا حتّی یکی از آن نامه­ها هم برای خودش نباشد. به جان جفت چشمهایم تا چند سال نامه رسان نباشید نمی­فهمید چه می­گویم. کی گفته خانة متروکه تنهاست؟ جاده تنهاست که این همه آدم از رویش رد می­شود و باز هم تنهاست. خانة متروکه خیلی از تنهایی خودش رنج نمی­کشد. یک گوشه می­نشیند و کارش را می­کند یعنی گرد و غبار هوا را جذب می­کند امّا خیلی وقتها هم یادش می­رود که تنهاست امّا جاده که یادش نمی­رود که چه قدر تنهاست چون هر روز یک عالمه آدم از رویش رد می­شود و یکی از آنها نمی­پرسد ای جادة بدبخت! حالت خوبه؟ مشکلی نداری؟ جاییت درد نمی­کنه؟ بله! اگر آدم پستچی باشد و در تمام طول عمرش حتّی یک نامه هم دریافت نکرده باشد آن وقت نباید بنشیند و نامه­های دیگران را بخواند و بعضاً خودش به بعضی از آنها پاسخ بدهد؟ به هر خری که بگویید اقرار می­کند که از هر 4 تا گونی نامه لااقل سه چهار تا نامه سهم پستچی می­شود. حالا اگر کسی عقلش نرسید برای آقای پستچی نامه بنوسید و بیندازد توی صندوق پست، پستچی حق ندارد چند تا نامة ناقابل را بردارد برای خودش؟! این انصاف است که به خاطر موضوع به این سادگی آدمی را که تا دیروز شرافتمندانه خدمت می­کرده است به زور بیاورند و بستری کنند توی تیمارستان؟

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 117صفحه 14