(متن نامة اول خطاب به همسر برای عذرخواهی)
عزیزتر از جان!
گلهای بهار وجودت، زندگیام را بهاری کرده است و در این بهار زیبا، فروبستگی لبخند گل لبانت، وجودم را
میآزارد. من بی تو، یعنی فلسفه بدون افلاطون و ارسطو و مگر میشود چنین چیزی؟! ناراحتی تو کاملاً بجاست
درست میگویی اگر چه درشت و من سخت معتقدم که باید درشتیهای درست تو را که طلیعه کمال و تکمیل
خودم است به جان بخرم و از دل بپذیرم. که گفته است که من در مقابل تو کسی هستم؟ تو از آن جایگاه رفیع
با مهربانی جاودانهات و زیبایی ذاتی ات، چون خورشید حیات بیروح مرا گرم کردی و چون خورشید فرا راه
زندگی کورکورانةمن، مرا به انتهای روشن هدایت کردی. دوستت دارم و امیدوارم در اولین دیدار بعد از رؤیت
نامه، گرمی وجود خورشید گونهات، زندگیام را رشک تابستان بهشت کند و کلمات جادوییات که قبلاً به قهر ادا
میکردی رنگ مهربانی گرفته باشد.
امضاء
کوچک تو و مهربانی تو
قربان خشونتهای گاه و بیگاهت
آقای فلسفه
متن نامةدوم (استعفای خشن از دانشگاه، خطاب به مدیر مربوطه)
سلام هیولا!
تعجب نکن! از آن جهت هیولایت خطاب کردم که گمان میکنم هیولای اولی در فلسفه هم از تو انعطاف پذیرتر است. کلّ
وجود تو و امثال تو در عالم، به اندازة یک قسمت از یک عرض هم ارزش ندارد، نه قدر وجود آنچه را داری میدانی و نه اساساً
به این درک رسیدهای که بفهمی همراهی استاد فرهیختهای چون من، چه مایه مدار کار و حیات آدمهایی مثل تو را مفید
است. مدتهاست در مقابل پریشانگوییهای هذیان وار تو و مزخرفات و خرده فرمایشات تو، که نه در قوطی عطار و نه بر بیل
کشاورز دهاتی میشود نظیر آن را یافت، صبر کردهلام و خون خوردهام. در این احوال که وجود بی ارزش امثال تو را سدّ بزرگی
در راه تفکر فلسفه و امتداد حیات فکری خود میدانم. چون جواهری بی مانند که بر رکاب انگشتری معطل مانده، خود را از قید
و بند همراهیات میرهانم و امیدوارم خر مهرهای که شایستةتوست، نصیبت شود. سرشت و سرنوشت متفکران بزرگ در طول
همة تاریخ فکر و اندیشه چنین بوده است. با تو بودن و همراهی در یک محیط عفن و آلوده، مرا گاه و بیگاه به یاد رنجهای سقراط،
سختیهای ارسطو، غارنشینیهای افلاطون و رنجها و محنتهای قاطبة فلاسفة بزرگ میاندازد. خرسندم که از همراهی خودم محرومت
میکنم و میگذارمت که در حضیض ذلت با آن بیان سخیف و درشت گوییها و عیب جوییهای زنانهات بمانی و چون کلاغ که
در لجن خشنود میزید، فرض کنی که کسی هستی... کسی باش به خیال خودت، که خسی هم نیستی...
امضا
خسته از غرغرها و خرده فرمایشات
بی ربط و اخلاق زشت تو و امثال تو
آقای فلسفه
شاید ادامه داشته باشد. شماره بعد را بخوانید
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 117صفحه 21