آقای کروموزوم زادگان اصیل معلّم زیست
اثنی عشر انسان توی دلش واقع شده است. اینکه دقیقاً در کدام نقطۀ جغرافیایی دل، اجازه بدهید بنده تحقیق و تفحّص بفرمایم...
البته پارسال که شما سؤال فرمودی سلّول چیست و بنده فرمودم تحقیق میکنم، تفحّص و پژوهشهای میدانی و فلکهای و چهار
راهی بنده بعد از 9 ماه سال تحصیلی و در تابستان به اتمام رسید که مدرسهها تعطیل بودند و شما هم ایضاً ... الان هم که چند ماه
از تابستان گذشته بنده حافظهام به جایی قد نمیدهد. شما از بنده بپرس دیشب اخبار ساعت 20 چه زمانی پخش شد بنده مثل
گیاه به شما زل خواهم زد چه برسد به تابستان. به هر صورت اینجانب گر چه جواب تمام پرسشهای بشری را میدانم ولی انسان
میبایست درمورد همه چیز تحقیق کند فلذا برای این سؤال شما نیز حتماً پژوهش خواهم کرد تا اگر قسمت شد و تابستان نشد
چیزی از دایرۀ معلوماتمان به شما اضافه کنیم و با چلچراغ دانشمان شما را روشن بفرماییم. البته از بنده به شما نصیحت که زیاد
هم گیر نده وگرنه بدش را میبینی. تو اصلاً چیکار داری که اینقدر در کار دانشمندان فضولی میکنی؟ تازه عمراً به بنده ربطی
ندارد که برای شما تحقیق بکنم. مگر خودت نقص عضو داری؟همهاش که معلّم بدبخت نباید زحمت بکشد و شما آماده کوفت
کنید. یک ذرّه بروید تحقیق کنید. بنده که پدرم خدایی نکرده دچار اطفاء حریق شد از بس برای همین چهار تا پرسش آخر فصل
کتاب درسیتان تحقیق کردم و حل المسائل درسی مطالعه فرمودم، مثلاً میخواهید چه گلی به سر بنده بزنید؟ شما اگر دکتر شدید
مگر میآیید یک ریال از جیبتان به جیب بنده واریز بفرایید؟من چه میدانم اثنی عشر چه کوفت و زهرماری است؟برو بچّة
گورت را گم و مفقود بنما. تازه اسنا اشر، نه اثنی عشر! مرده شور برده سوادت هم که نم کشیده. معلومه که اصلاً سر کلاس گوش
نمیدهی و گرنه به اِسنا اَشَر نمیگفتی اثنی عشر. حالا که چهار پنج نمره از امتحانت اَلکی کم کردم میفهمی...
پدر بنده
بچّه جان دورۀ ما که از این چیزها نبود.کنترل تلویزیون دیگر چه صیغهای است؟ما آن زمانها یک تلویزیون داشتیم که یک
پیچ داشت که میپیچاندیمش، تلویزیون روشن میشد. شاید هم فشارش میدادیم. نه، احتمالاً بالا و پایین میزدیمش مثل کلید لامپ...
چه میدانم بچّه تو هم چه سؤالهایی میپرسیها! ما آن زمانها یک تلویزیون داشتیم که هیچ کس جرئت نداشت بهش دست بزند. فقط
شب به شب پدرمان میآمد و طبق مراسم خاصی با احتیاط آن را روشن میکرد و یک ذرّه فوتبال تماشا میکرد بعد که فوتبال تمام
میشد آن را خاموش مینمود و تلویزیون را دوباره مهر و موم میفرمود و در گاو صندوق میگذاشت و میخوابید تا فردا شب که دوباره
از سر کار برگردند ایشان. الان هم که کنترل تلویزیون و از این جور قرتی بازیها مد شده است و مردم را به چالش کشیدند و دردسر درست
کردند. من نمیدانم این دانشمندها مرض دارند یا دلشان درد میکند! خوب شما هم مثل قدیمها یک پیچ روی تلویزیون میگذاشتید.
آمدند کلّی دکمه گذاشتند روی یک چیز،کلّی هم خارجی زیرش نوشتند، آدم اصلاً نمیفهمد چه طوری تلویزیون روشن میشود. پناه بر خدا!
دکمهاش این ور روی زمین افتاده ازآن ور تلویزیون روشن میشود. عجب دوره و زمانۀ عجیب و غریبی شده است! اصلاً آدم نمیفهمد
چطوری دکمهای که این ور روی زمین افتاده و نه سیمی نه بندی نه چیزی بهش وصل است که به تلویزیون چسبیده باشد اَلکی اَلکی
تلویزیون را روشن میکند آن قدیمها که از این چیزها نبود،سرطان هم نبود! بچّه اصلاً تو به این کارها چی کار داری؟ به جای این سؤالهای
الکی و به درد نخور برو آماده شو تا ببرمت پیش آقا نصرت خیّاط اندازهات را بگیرد و کت هفت - هشت - ده سال قبل من را برایت کوچک
کند، بلکه یک پول و مولی این وسط پس انداز کنیم که تو تا اَبَدُ الدَهر دکترا هم که بگیری دستت
توی جیب صاحب مردۀ من است. جوان با ده متر قد و بالا دارد نان بربری را قسطی
میخرد، میخواهد در مورد فیزیک کوانتوم و ذرّات زیر
اتمی و انرژی حاصل از واکنش فوزیون و فیسیون و
نانو تکنولوژی !! تحقیق کند. جوان هم جوانهای قدیم! بچّۀ
این دوره و زمانه که عقل تو کلّهاش نیست! دیگر نبینم
سؤال علمی بپرسیها که با کمربند سیات میکنم.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 119صفحه 17