مجله نوجوان 119 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 119 صفحه 30

مترجم: معصومه ولی درسهایی از ژاپنیها II می­شد. سرپرست لحظاتی را در حین کارکردن به بهانۀ آموزش دادن با کارگر حرف می­زد تا روحیاتش را بهتر بشناسد. کارگر وقتی مشکلی داشت با سرپرست خود صحبت می­کرد تا مشکلات به بالاتر انعکاس پیدا کند. وقتی به اضافه کاری نیاز بود مستقیم به کسی نمی­گفتند اضافه کار بمانید بلکه صبح در حین صحبت به یک نفر می­گفتند امروز کار زیاد است و افراد دیگری به خود اجازه نمی­دادند محیط کار را ترک کنند، می­ماندند تا کار را به اتمام برسانند. صاحب کارخانه هیچ وقت لفظ کارگرهایم،یا کارخانه­ام را به کار نمی­برد... آنجا از یک کارگر معمولی تا صاحب کارخانه همه لفظ کارخانۀ­مان را به کار می­بردند. وقتی سودی وارد کارخانه می­شد این سود نسبت به میزان حقوق بین همه توزیع می­شد. در آنجا کارگران معتقدند اگر خوب کار کنند سود کارخانه بیشتر می­شود و اگر سود بیشتر شود شرکتشان گسترش می­یابد و شرکت که گسترش یافت اعتبارشان در کشور بالا می­رود. لذا همه دست به دست هم تلاش می­کنند ، دنیای آنها دنیای همدلی و همکاری است. آنها تعطیلاتی دارند به اسم «گلدن ویک» که تقریبا هر چهار ماه در کل ژاپن،چند روز کارخانجات تعطیل است. مسؤولین کارخانه یک شب قبل از تعطیلی، همۀ کارگران را جمع می­کنند و می­روند بیرون، جشن کوچکی می­گیرند و وقتی می­خواهند حقوق کارگران را بدهند از آنها قدردانی می­کنند و این حسن نیت باعث می­شود که حتی خارجی­ها هم برای آنها خوب کار کنند. * در ژاپن مسؤولین با کارگرها خوب و صمیمی بودند و کارگرها هم از آنها اطاعت می­کردند. مسؤولین در آنجا به همۀ افراد توجه می­کردند. در آنجا مسؤولین رفتارشان به گونه­ای بود که کارگر به کارش علاقمند می­شد، به نحوی که اگر یک روز سر کارش نمی­آمد دلش برای همکاران،محل کار و حتی دستگاهی که با آن کار می­کرد تنگ می­شد. مسؤول،وقتی می­خواست کاری را به کسی بسپارد،نخست ساعتی آن کار را با وی انجام می­داد و وقتی مطمئن می­شد او آن کار را یاد گرفته است می­پرسید: بروم؟ و سپس می­رفت. آنها هیچ­ وقت نمی­گفتند بیا این کار را انجام بده،می­گفتند ممکن است به ما کمک کنید؟ یا می­گفتند بیایید این کار را با هم انجام دهیم. مدیران سعی می­کردند الگوی رفتاری کارکنان باشند. مثلاً مدیر وقتی می­دید قسمتی از کارخانه کثیف است یک حولۀ سفید به پیشانی می­بست و آنجا را جارو می­کرد. در آنجا حتی اعضای خانوادۀ صاحب کارخانه هم دوشادوش کارکنان کار می­کردند. هیچکس از صاحب کارش نمی­ترسید. همه سعی می­کردند کار خوب ارائه دهند و از این می­ترسیدند که کارشان خراب شود و دیگران فکر کنند که فلانی کارش بد است. اگر کاری خراب می­شد مدیر داد و فریاد راه نمی­انداخت و کارگر را جلوی دیگران خوار نمی­کرد، بلکه برای او به آرامی شرح می­داد که بهتر نیست کار را به این طریق انجام می­دادی؟ اگر در ماه کسی غیبت نمی­کرد و کارش را خوب انجام می­داد مبلغ قابل توجهی به او پاداش می­دادند. این باعث می­شد کارگر تشویق شود و مرتب و منظم سر کارش حاضر شود. زمانی برای صحبت کردن و ارتباط با کارگر در نظر گرفته

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 119صفحه 30