مجله نوجوان 119 صفحه 19
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 119 صفحه 19

مردم شهر سرو صدایشان بلند شد که سگ باید از گورستان آدم­ها بیرون انداخته شد و به پیش کدخدا شکایت مرد تاجر را بردند. کدخدا هم به مردم حق داد و گقت که فوری سگ را از قبرستان بیرون بیاورد و در جای دیگری دفن کند. باید او را فوراً از قبرستان بیرون بیدازی! کدخدا اون با همه سگ­ها فرق داشت کدخدا کدخدا اون خیلی فداکار و با وفا و مهربان بود کدخدا سگ سگ است و نجس است مرد تاجر فکری کردوگفت: کدخدا یادم رفت که بگویم سگم قبل از مرگش وصیت کرد که به مدت دو سال غذایش را به شما بدهم، کدخدا. ای مرتیکۀ سگ دوست، چطور رویت می­شود که بگویی من غذای سگ بخورم، ای مرتیکۀ سگ دوست. کدخدا غذای سگ من در هر ماه دو گوسفند،پرس چلو کباب،تا پیتزا مخصوص 60 تا مرغ سوخاری و 100 عدد آیس پک بوده، کدخدا کدخدا که تازه دوزاریش افتاده بود و شروع به شیون و زاری کرد حتی خواست با هفت تیرش خودش را ناکار کند (الکی) که دستهایش را گرفتند، کدخدا آرام که شد گفت: آْن مرحوم چیز دیگری نفرمودند؟ و به این ترتیب اولین رشوه شکل گرفت و رد و بدل شد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 119صفحه 19