مجله نوجوان 119 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 119 صفحه 12

قربان ولیئی در آینۀ شعر ز یاران کینه هرگز در دل یاران نمی­ماند که روی آب ، جای قطرۀ باران نمی­ماند اول و آخر دوستی، بی­انتظاری است. دوست از دوست، هیچ انتظاری ندارد. دوستیِ بدون چشمداشت، دوستی حقیقی و پایدار است. دوست از دوست نمی­رنجد. دوست، دوست را نمی­رنجاند. همۀ کمال آدمی و نهایت آدمیت این است؛ نرنج و کسی را نرنجان. دوست، حافظۀ کینه ندارد؛ درست مثل کودکان، که کینه به دل نمی­گیرند. هرچه آدم زلال­تر و پاک­تر باشد، حافظۀ کینۀ او ضعیف­تر است. تا آنجا که اصلاً حافظۀ کینه را از دست بدهد و دچار فراموشی کینه شود. می­گویند نزدیکان ما بیشتر ما را دوست دارند؛ مثلاً پدر و مادر و خواهر و برادر. راست می­گویند. چون بدن نزدیکان از یک نوع است و رابطۀ خونی با هم دارند. مثل شاخه­های درخت، از یک ریشه بر آمده­اند. اصلاً یکی هستند، یگانه هستند. مادر، از درد فرزندش، احساس درد می­کند و از شادی او شاد می­شود. آخِر، یکی هستند. دوستی، یگانگی می­آورد. نه، یگانگی دوستی می­آورد. خدا گفته که از رگ گردن به ما نزدیک­تر است. یعنی از خودِ ما به ما نزدیک­تر است. پس خدا ما را خیلی دوست دارد. اصلاً اگر ما را دوست نداشت، ما نبودیم. اصلاً چون خدا ما را دوست دارد، ما او را دوست داریم. اول خدا ما را دوست دارد، خدا ما را بیشتر دوست دارد. خدا ما را پیش­تر دوست دارد. خدا، دوست داشتنی است. حتی بلاها و عذابهای او هم برای این است که می­خواهد ما را به سوی خودش بکشد و ما مقاومت می­کنیم. این مقاومت ، ما را زخمی می­کند و فکر می­کنیم خدا ما را عذاب می­دهد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 119صفحه 12