به جای سرمقاله
ساعد باقری
باغ و باد و تیشه
هر چه میخواهد بگوید، هر که میخواهد
هر چه میخواهد بگوید تلخ یا شیرین
من تو را میگویم ای «باغ بهارآور»
ای نماز آبها را قبلۀ دیرین!
من تو را میگویم ای بالیدنت از خاک
باور آنان که بر ماندن برآشفتند
من تو را میگویم ای باغی که مبعوثان
قصۀ گل کردنت را بارها گفتند
در خطرگاهی که طبع زرد هر طوفان
شهوت قتل درختان تو را دارد
یا به میدانی که هر باد خزانفرمای
حرص مرگ سبز رختان تو را دارد
در خطرگاهی که فکر برگریزان را
پرورانده هر طرف، جادوگری تردست
در کمینگاهان غفلتهای بدهنگام
میفشارد تیشۀ زرساز خود در دست
من دعای نیمهشبهای دلم این است:
در تو روز پنجه در آویختن با باد
لحظه لحظه درختان راست قامتتر
و آتش سبز چمنها شعلهورتر باد
یا به هنگامی که دست تیشه در کار است
تا که ناگاهان فرود آید به هر ریشه
سبز اعجازی به امداد تو برخیزد
در مصاف ریشههایت بشکند تیشه
خواهم ای گل کردۀ داغ زمین، ای باغ!
در پناه دستهای «باغبان» مانی
بانگ برداری که باری، ما نمیخشکیم
پشت پاییز و زمستان را بلرزانی
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 210صفحه 3