تشبث به حفظ ایران
حالا چند ماه است که حکومت «آشتی» آمد و «جنگ»ش را با مردم کرد و موفق نشد، حالا یک راه دیگری را پیش گرفتند: شاه در حرفهایش این را مکرر شاید گفته که خوب، یک مملکتی که ما می خواهیم! حالا فرض کنید که من چه، اما خوب مملکتْ ما می خواهیم؛ اگر من بروم، مملکتی دیگر نمی ماند! شما نمی خواهید که یک مملکتی داشته باشید؟ این مملکت اگر من نباشم از دستتان می رود! این مملکت را برمی دارند می برند از اینجا به جای دیگر و آغوش می کنند! شوروی از آن طرف می برد و امریکا هم از آن طرف می برد و انگلستان هم از آن طرف می برد. این حرفی بود که ایشان
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 534 می گفت: خوب، ما مملکت که می خواهیم!(868)
13 / 8 / 57
* * *
تازگی یکی از افراد «شاهدوست» که به خیال نخست وزیری افتاده است، ایشان هم یک مصاحبه ای فرموده اند و در آن مصاحبه گفته اند که خمینی این زجر و این چیزها دیده است، و به واسطۀ این زجر دیدن، خوب، این حرفها را می زند! ولی خوب افراد دیگر هم زجر دیدند، گاهی کمتر گاهی بیشتر، لکن گذشت کردند و مملکت ما الآن اگر چنانچه فلانی وطن پرست باشد ـ چنانچه هست (گفته هست) ـ این مملکت ما الآن به واسطۀ وضع جغرافیایی جوری است که خطرناک است؛ برای حفظ مملکت باید این آدم که می گوید سلطنت نباید باشد باید یک قدری پایین تر فکر کند، پایین بیاید یک قدری. خوب ما مملکت لازم داریم (عین حرف شاه است، یک وکیل هم توی مجلس گفته بود، ایشان هم حالا می فرماید) خوب، ما مملکت لازم داریم؛ خوب وطن دوستی اقتضا می کند که انسان اگر یک حبسی رفت، یک تبعیدی رفت، یک شکنجه ای دید، یک زحمتی دید، وطن دوستی اقتضا می کند که غَمْضِ عین کند، نگذارد که مملکت از دست برود! وامصیبت! می خواهد مملکت از دست ما برود! لازمۀ این حرف این است که ایشان می گوید اگر چنانچه من ملاقات کنم با ایشان مطلب را به ایشان ـ مثلاً ـ چطور می گویم و ایشان هم اگر ببیند که یک خواست ملت را دادند، یک قدری عمل ببیند، ملت هم اگر عمل ببیند، خوب یک قدری آرام می شود لکن ملت عمل ندیده است. این دولت ـ مثلاً ـ که
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 535 آمده است، عمل نکرده است؛ خوب است من ـ ایشان نگفته این را دیگر، لازمۀ حرف این است ـ بیایم که عمل نشان بدهم! یک چیزی مردم ببینند، یک آزادی ای مردم به چشمشان بخورد، آرام بشوند!(869)
13 / 8 / 57
* * *
از جمله تشبثاتی که کردند برای حفظ شاه، این است که ایران هم مرز با شوروی است، چند صد کیلومتر هم مرزی دارند، و شاه است که ایران را حفظ کرده از تجاوز شوروی. اگر چنانچه شاه برود، به واسطۀ این هم مرزی که هست، ایران در دامن شوروی می افتد! و در کلمات خود ایشان هم مکرر هست که اگر چنانچه من نباشم ایران می شود ایرانستان! حالا ما باید حساب بکنیم ببینیم که آیا صحیح است این مطلب که الآن شاهْ مملکت ایران را از شر شوروی نگه داشته، و اگر ایشان بروند مملکت ایران به دامن شوروی می افتد یا صحیح نیست این؟ یک صحبت این است که، یک فرض این است که، یک فرض این است که اگر شاه برود شوروی مستقیماً حمله می کند به بلاد و ایران را می گیرد ـ یا لااقل آذربایجان را می گیرد؛ یک فرض این است که ما این فرض را باید حساب کنیم. یک فرض دیگر این است که اگر چنانچه شاه برود، به واسطۀ تحریکاتی که می کند شوروی، کمونیست داخلی آنجا را به دامن شوروی می اندازد. این هم باید ما حسابش را بکنیم ببینیم صحیح است یا نه.
اما فرض اول که شوروی حالا که حمله نکرده به ایران، قدرت شاه او را نگه داشت، جلوگیری کرده، این شاه اتکال به ملت دارد یا نه، بی اتکال به ملت همچو قدرتی دارد؟ اگر ادعا بکند که من اتکال به ملت دارم و این ملت است که می تواند، قدرت این را دارد که نگذارد
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 536 کسی تعدی بکند، خوب این را باید مطالعه کرد در احوال ایران و بالفعل که ببینیم که ایران یکسره پشتیبان اعلیحضرت است، و ایشان ـ پایه ای الآن ـ پایگاهی دارد در ایران یا این هم به همان شکل پدر درآمده است؟... ما فرض می کنیم که ارتشْ تمامش هم با این موافق است ـ و حال اینکه فرض است ها! الآن ارتش توخالی شده، الآن پوسیده تویش و با ایشان موافق خیلی نیستند؛ خوب یک دسته ای که خورد و بُردشان زیاد بوده و هست آنها هستند و اما همچو نیست که همه موافق باشند ـ حالا ما فرض می کنیم که تمام ارتش هم با ایشان موافق باشند، لکن در قبال یک قدرتی مثل قدرت شوروی اینطور نیست که اینها بتوانند یک کاری بکنند. پس مسأله این نیست که الآن قدرت «اعلیحضرت» مانع شده است از اینکه شوروی حمله کند به ایران! خیر، مقابلش قدرتهای دیگر است. جهات دیگری است که نمی شود. نه آن یکی می تواند تعدی کند، نه آن یکی می تواند تعدی کند. همچو که امریکا می خواهد یک کلمه ای بگوید، از شوروی اعلام می شود که این مخالف با مصالح ماست! ما آرام نمی نشینیم! اگر این هم بخواهد [اقدامی] بکند، آن یکی می گوید که مخالف مصالح ماست! این بین این دوتا قدرت بزرگ اینجا حفظ شده است! نه اینکه ایشان حفظ کردند. پس، بنابراین قدرت منهای ملت یک قدرت پوسیده ای است که ایشان دارند و این همچو قدرتی را ندارد.
و اگر چنانچه ایشان بروند ـ ما فرض کنیم که ایشان بروند و دیگر جهات دیگری نباشد که امریکا در مقابل شوروی، انگلستان در مقابل شوروی، که اگر این بخواهد تعدی کند اینها نمی گذارند، اگر اینها بخواهند تعدی بکنند آنها نمی گذارند، این هم نباشد در کار ـ بخواهد شوروی حمله کند به ایران؛ ملت ایران که الآن با هم هستند، با این ملت نمی تواند حمله کند. ما فرض می کنیم خیر، ارتشش را زد و وارد
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 537 کرد، زندگی نمی تواند دیگر بکند ارتشش! یعنی در هر دِه و دِه کوره ای که برود پدرشان را درمی آورند! چنانچه دیدیم بیرونشان کردند از آذربایجان. آذربایجانیها بودند که بیرون کردند شوروی را در جنگ عمومی که بنا گذاشتند بمانند اینجا. بعد که آذربایجانیها بیرون کردند، آقا راه افتادند به رجزخوانی که این من بودم که آذربایجان را نجات دادم! این را همۀ مردم می دانند که ایشان نبودند که آذربایجان را نجات دادند؛ آن کسی که نجات داد آذربایجان را، ملت آذربایجان بود که نجات داد. حالا هم اگر بنا باشد شوروی حمله بکند و ایشان نباشند، ملت هست. اگر ایشان باشند ملت نیست، برای اینکه ملت پشتیبانی این نیست، پشتیبان این نیست؛ و اگر شوروی بخواهد حمله بکند شاید یک تأییدی هم ازاو بکنند! آن اشخاصی که رنج دیدند از این خانواده، یک تأییدی هم شاید بکند؛ چنانکه آن وقت خیلی هم خوشحال بودند. و اگر ایشان نباشد، بهتر ایران حفظ می شود.(870)
5 / 9 / 57
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 538