اشرار و یاغیان داخلی
من خودم اطلاع [دارم] یادم هست از آن وقتها، از زمان احمد شاه یادم هست، که ما مبتلا بودیم به دزدیها. مبتلا بودیم به این اشخاصی که می آمدند، مثل رجبعلی و مثل آن نایب حسین کاشی و مثل آن میرزا ... و اینها، که شما حالا اسم هایشان را هم نشنیدید، می آمدند غارت می کردند. دهاتی که ما در آن بودیم غارت می کردند. اصل حکومت در کاشان نمی توانست کاری بکند. همه اش این غارتگرها بودند. غارتگرها آنجا غارت می کردند؛ همۀ کارها را انجام می دادند.(29)
11 / 8 / 58
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 18 کی را می ترسانند؟ من از بچگی در جنگ بودم، تا حالا نگفتم. ما مورد هجوم «زَلَّقی»ها بودیم. مورد هجوم «رجبعلی»ها بودیم و خودمان تفنگ داشتیم. و من در عین حالی که تقریباً اوایل شاید بلوغم بود، بچه بودم، دور این سنگرهایی که بسته بودند در محل ما، و اینها می خواستند هجوم کنند و غارت کنند، آنجا می رفتیم سنگرها را سرکشی می کردیم. اینها از چی ما را می ترسانند؟(30)
17 / 8 / 58
* * *
شاید شما هیچ کدامتان یادتان نباشد، همۀ این شلوغیها که حالا می بینید بود. ما شاهدش بودیم. ما در همان محلی که بودیم، یعنی خمین که بودیم سنگربندی می کردیم. من هم تفنگ داشتم. منتها من بچه بودم به اندازۀ بچگی ام. بچه شانزده، هفده ساله. ما تفنگ دستمان بود. تعلم تفنگ هم می کردیم. من بلدم الآن تفنگ اندازی را. این اخوی ما بزرگتر از ما بود. ایشان تفنگ انداز است. منتها حالا پیرمرد است. ما سنگر می رفتیم و با این اشراری که بودند و حمله می کردند و می خواستند بگیرند و چپاول بکنند. هرج و مرج بود. دیگر دولت مرکزی قدرت نداشت. و هرج و مرج بود. قبل از این رضاخان بود. هرج و مرج و دولت مرکزی هم بدون قدرت. و همه جا. کاشان و این حدود قم و کاشان دست نایب حسین کاشی بود؛ «نایب حسین» و پسرش. [به] آن حدود ما هم حمله می کردند «زلقی»ها و نمی دانم اینها حمله می کردند. و یک دفعه هم آمدند یک محله ای از خمین را گرفتند. و مردم با آنها معارضه کردند. و تفنگ دست گرفتند.
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 19 و ما هم جزء آنها بودیم.(31)
25 / 9 / 58
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 20