غارت ثروت ملی
از اول اینها شروع کردند به بردن! رضاشاه جواهرات ایران را آن وقتی که می خواستند بیرونش کنند، جواهرات را آنطوری که برای من نقل کردند از یک صاحب منصبی، یکی از آقایان نقل کرد از یک صاحب منصبی که همراه بوده است که چمدانهای ـ وقتی رضاشاه را متفقین آمدند و بیرونش کردند، در این خلالی که می خواست برود ـ چمدانهای جواهر را پر کرد، چمدانها را از جواهرات ایران؛ و راه افتادند که ببرند منتها بین دریا ـ همان صاحب منصب نقل کرده بود که ـ در بین دریا که با کشتی این آدم را می بردند، یک جایی نگه داشتند و یک چیز دیگری، یک بَلَمی یا یک کشتی ـ که آن شخص گفته بود
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 84 مخصوص حمل دَواب بوده! ـ آنها آوردند متصل کردند به این کشتی و به او گفتند که تو برو توی آن کشتی، لکن همان جا چمدانها را برداشتند و انگلیسی ها بردند، تمام شد. آن زمانِ او آن کار را کردند، غیر از آنهایی که دزدیده بود و برده بود.
یک وقتی در یک سفر رفته بود، یک سفری که مورد خطر شاید بود، مرحوم مدرس ـ رحمهُ الله ـ که آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود که من دعا کردم به شما در این سفر که سالم برگردید. خیلی خوشحال شده بود که مدرس به او دعا کرده. گفته بود دعا کردید؟ خوب، ایشان گفته بود آخر نکته دارد؛ این است که اگر تو در این سفر مرده بودی همۀ اموال ما از بین رفته بود، من می خواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا کنیم! در زمان او آن کار را او می کرد.(163)
18 / 9 / 57
* * *
در زمانِ آن پدر، وقتی که در جنگ واقع شد و متفقین او را اخراج کردند، دنبال این افتاد که جواهر جمع کند؛ چمدانها را پر کردند از جواهرات و بردند. وقتی که در کشتی نشست ـ از قراری که برای ما نقل کرده اند ـ یک کشتی دیگری که مخصوص حیوانات بود آوردند متصل کردند به آن کشتی! و آن خبیث را، که از حیوان بدتر بود، گفتند بیا توی آن کشتی. گفت پس چمدانها چه؟ گفتند چمدانها مال بعد! بعد هم چمدانها را انگلستان بردند [و] خوردند.(164)
17 / 12 / 57
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 85 حتی رؤسای مالیه ـ وقتی که در آن وقت که من بچه بودم و در آن طرفها بودم ـ رئیس مالیه اش هم حرّاص بود نسبت به مردم آنها را چه می کرد، و از ژاندارمری مثلاً چه می کرد، از مردم به زور چیز می گرفت. به زور! نه اینکه همان مالیات را؛ مالیات و «قُلُق»، به اصطلاح آن وقت. که مالیات می گرفت؛ و مأمور هم «قُلُّق» می خواهد. و آنجا هم باید برود، وقتی که وارد می شود باید آن کسی که به او وارد شد، کدخدای ده، چه بکند برایش؛ و چی برایش بیاورد. چه مصیبتهایی مردم داشتند از دست همین کسانی که به عنوان مأموریت چه، مأمور مالیه بود؛ چه، مأمور حکومت بود؛ هر چی بود. مأمورین هم وقتی می رفتند مردم را عذاب می کردند.(165)
30 / 3 / 58
* * *
من که از اول مسائل یادم هست، [حدود] پنجاه و هشت سال، شماها هم که در بین راه ملحق شدید، زمان این شاه را ادراک کرده اید، از آن وقت که چشمتان را باز کردید، اختناق بوده، زحمت بوده، گرفتاری بوده، توی حبس بوده؛ تبعید بوده؛ از این مسائل بوده؛ گرفتاریهای دیگر که چپاول بوده ـ همه چیز شما را برده اند اینها. جواهرات که پشتوانۀ این مملکت بوده، یک مقداریش را رضاشاه برد و انگلیسها بین راه از او گرفتند و بردند؛ یک مقداریش را هم ایشان حمل کرد و برد.(166)
30 / 4 / 58
* * *
زمان رضا شاه همۀ غارتها را منحصر کردند به یک غارتگر! همه را
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 86 سرکوبی کردند، یک غارتگر جای همه نشست، آن غارت می کرد. پیشتر غارتگرها متعدد بودند. بعدش همه سرکوبی شدند ـ آن هم به دستوری که از خارج داشتند همه را سرکوبی کردند ـ و متمرکز شد قوا در یک نفر که آن هم غارتگر بود!(167)
11 / 8 / 58
* * *
پدر ایشان وقتی که کودتا کرد هیچ نداشت. یک سرباز بود؛ صِفْرُالْیَد وقتی که سلطه پیدا کرد بر این مملکت، شروع کرد املاک مردم را به زور از آنها گرفتن. شمال مملکت ما، مازندران، بهترین املاک سرسبز ما، با فشارهای او و عُمّال او به قَبالۀ او به زور درآمده اند. و بسیاری از کسانی که مالک بودند یا از روحانیینی که در این امر یک نظری می دادند، اینها را می گرفتند و به حبس می بردند، و گاهی می کشتند.(168)
19 / 8 / 58
* * *
رضا خان که آمد در این اراک بوده است. یک وقتی، در شرح احوالش هست، در یک کتابی که پیش من آوردند، در این اراک بوده رضا خان و یک سربازی، یک همچو چیزی بوده. آنجا شرح حال خودش را برای اینها نقل کرده است. خودش نقل کرده است که من در اراک بودم و ماهی نمی دانم چقدر داشتیم و ما [دائماً ]دنبال این بودیم که اول ماه بیایند این را دست ما بدهند ما زندگیمان را بکنیم. ماهی هفت تومان، چقدر، چیز کمی بوده. این در آن گفتگویش که در آن وقت با وزرای
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 87 خودش صحبت می کرده این قصه را، گفته و این را گفته. پس رضاخان خودش گفته که ما هیچ نداشتیم. همه ما می دانیم که یک آدم مجهولی بود. و نه مالک بود و نه ـ عرض می کنم که ـ کاسب بود و نه تاجر بود. هیچ اینها نبود. این در این حال آمد اینجا. و بسیاری از شما شاید یادتان باشد. و اکثرتان یادتان نیست که وقتی رضا شاه آمد مازندران را می خواست، تمامش را برای خودش قباله کند. آن وقت به من گفتند که وقتی که بردند صورت مازندران را آنجایی که این طرف شمال را که این می خواست بگیرد، وقتی بردند آنجا نگاه کرد دید، بعضی جاهایش یک خطی مثلاً چطوری غیر از جاهای دیگرش. گفت اینها چیست؟ گفتند اینهاست که تا حالا نشده است. یعنی به ملک شما درنیامده. نه اینکه خریدیم از آنها. مردم را به قباله کردن الزام کردند. انداخته دور. گفت ببرید تمامش کنید. وقتی که آمد اینجا هیچ نداشت. مازندران را یا شمال را؛ هر جا که توانست این املاک را گرفت. خوب، البته بعدش دیگر نتوانستند نگه دارند. آن بعدش ایشان نتوانست نگه دارد. ایشان هم وارث یک آدمی است که هیچ چیز نداشته. حقوق سلطنتی هم که به زور، بیخودی می برده است. برای اینکه سلطان قانونی نبوده است. من مکرراً این را اثباتش کردم. این قانونی نبوده است. آن حقوق سلطنتی هم ببینند چقدر بوده است. خرج ایشان چقدر بوده. حقوقش چقدر بوده. حساب کنند ببینند که این اموالی که الآن در خارج دارد. اینکه در بانکهای همه جا. تقریباً در بانکهای امریکا دارد. در سوئیس دارد. جاهای دیگر دارد. اگر طلب دارد واقعاً، خوب، به او بدهند برود. و اگر یک آدمی که هیچ نداشته و حالا اینها را دارد، خوب، ما از او می پرسیم از کجا آوردی. یک وقتی اینها می گفتند که قانون را «از کجا آورده ای»؟ حالا به خودشان می گویم که شما، از کجا اینها را آورده اید؟ جز این است که از ملت
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 88 است.
ما حرفمان یک حرفی نیست که خیلی محتاج به تأمل باشد. محتاج به بررسی باشد. یک حرف روشنی است. این آقا، آن وقتی که پدرش آمده است وضعش آن بوده به اقرار خودشان. بعد هم که خودش آمده، نه تجارت و نه کسب و نه چیزی داشته، و شده است اینطوری. و این اموالی که از این ملت برده است.(169)
25 / 9 / 58
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 89