مبارزات آیت الله کاشانی
من یک قصه ای از مرحوم حاج آقا روح الله خرم آبادی شنیدم و یک قصه هم خودم دارم. مرحوم آقای کاشانی ـ رحمه الله ـ را که تبعید کرده بودند به خرم آباد و محبوس کرده بودند و در قلعۀ فلک الافلاک یا کجا، آقای حاج آقا روح الله می فرمودند که من از آن کسی که رئیس ارتش آنجا، و آقای کاشانی هم تحت نظر او بود و محبوس بود ـ من حالا وقتی می گویم محبوس در زمان رضاخان، شما خیال می کنید مثل حبسهای عادی زمانهای دیگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود لکن آن کسی که گرفتار می شد اگر از اشخاصی عادی بود همچو مرعوب می شد که در حبس یک کلمه ای که برخلاف مثلاً دولت یا آن کسی که در آنجا هست بزنند، امکان نداشت برایشان ـ مرحوم حاج آقا روح الله گفتند که من از این رئیس ارتش که در آنجا بود خواهش کردم که من را ببرد خدمت مرحوم آقای کاشانی، قبول کرد و ما را بردند پیش ایشان. آن رئیس، آنجا بود و من هم بودم و آقای کاشانی. آن شخص شروع کرد صحبت کردن، و رو کرد به آقای کاشانی که آقا شما چرا خودتان را ـ قریب به این معانی ـ به زحمت انداختید؟ آخر شما چرا در سیاست دخالت می کنید؟ سیاست، شأن شما نیست، چرا شما دخالت می کنید؟ از این حرفها شروع کرد گفتن. آقای کاشانی فرمودند: «خیلی خری»! شما نمی توانید که این کلمه در آن وقت مساوق با قتل بود. ایشان گفتند: «تو خیلی خری، اگر من دخالت در
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 191 سیاست نکنم کی دخالت بکند؟»(348)
3 / 10 / 59
* * *
مسلمانها بنشینند تماشا کنند که یک گروهی که از اولش باطل بودند [هر کاری می خواهند بکنند] ـ من از آن ریشه هایش می دانم ـ یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد، اینها [این] کار کردند [که] یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت الله » گذاشتند! این در زمان آن بود که اینها فخر می کنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زده اند و به اسم «آیت الله » توی خیابانها می گردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام می زد.(349)
25 / 3 / 60
* * *
از میرزای شیرازی که قضیۀ تنباکو را درست کرده، تا آقای کاشانی، تمام علمایی که در خلال مشروطیت برای اسلام کار کردند، میرزای شیرازی برای اسلام کار کرده است، آقای کاشانی برای اسلام کار کرده، شیخ فضل الله کرده، تمام اینها را به آنها بد گفتند! آن روزنامه
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 192 جبهۀ ملی را پیدا بکنید: میرزای شیرازی را متهم کرده به دروغگویی! شیخ فضل الله را این قدر فحش داده! جرم شیخ فضل الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل الله این بود که قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضل الله این بود که احکام قصاص غیر انسانی نیست، انسانی است. آقای کاشانی هم همین طور. جرم اینها همین است که اینها عقیده شان این است که باید اسلام در ایران پیاده بشود. و شما می گویید که احکام غرب مترقی است.(350)
25 / 3 / 60
* * *
ما در زمان خودمان هم آقای کاشانی را دیدیم. آقای کاشانی از جوانی در نجف بودند و یک روحانی مبارز بودند. مبارزه با استعمار، آن وقت البته انگلستان بود مبارزه با او. در ایران هم که آمدند تمام زندگی شان صرف همین معنا شد و من از نزدیک ایشان را می شناختم. در یک وقت وضع ایشان طوری شد که وقتی که ازمنزل می خواست حرکت کند فرض کنید بیایند به مسجدشاه، مسجدشاه مطلع می شد، در نظر داشتند، اعلام می شد، این طور بود وضع ایشان. بعدش دیدند که اگر یک روحانی در میدان باشد لابد اسلام را در کارمی آورد، این حتمی است و همین طور هم بود. از این جهت شروع کردند به جوسازی. آن طور جوسازی کردند که یک سگی را عینک به آن زدند ـ و آن طور که من شنیدم ـ عینک زدند و از طرف مجلس آوردند این طرف و به اسم آیت الله . و من خودم در یک مجلسی بودم که مرحوم آقای کاشانی وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هیچ کس پا نشد. من پا شدم و یکی از علمای تهران که الآن هم هستند و من جا دادم به ایشان
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 193 ـ جا هم ندادند ـ. این جو را درست کرده بودند برای آقای کاشانی که دیگر از منزلش نمی توانست بیرون بیاید، در یک اتاقی محبوس بود در منزلش طوری که نمی توانست بیرون بیاید. چند دفعه هم گرفتند چه کردند. آنجا هم شکست دادند، مسلمین را شکست دادند.(351)
26 / 9 / 62
* * *
در زمانهای اخیر هم مدرس، کاشانی، اینها مردم سیاسی بودند و مشغول کار بودند.(352)
2 / 6 / 65
* * *
کتابتاریخ معاصر ایران از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 194