در این مدتی که در این زندان بودم مادر و همسرم هر هفته به ملاقاتم میآمدند. یک روز که مادرم به ملاقاتم آمد همانند روزهای گذشته یک قابلمه زرشک پلو با مرغ درست کرد و با خود آورد و گفت: غذایی را که آوردهام نخورید. گفتم: چرا؟ گفت: امروز شما میهمان دارید من دیدم که. یک اتوبوس بزرگ از زندانیان حزب ملل اسلامی را به باغ زندان قصر آوردند و حتماً یک عدهای از آنها میهمان شما هستند. لذا این غذا را برای آنها بگذارید. البته زندان قصر غذای مناسبی نداشت. زندانیان سیاسی اگر مایل بودند میتوانستند جیره نقدی بگیرند، روزانه 11 ریال وجه نقد، دو عدد نان تافتون و چای و قند هم میدادند. طریقه پرداخت آن به این شکل بود که هرماه مسئول مالی زندان میآمد و زندانی را صدا میکرد و جیره نقدی او را ماهی سی و سه تومان میپرداخت. ما هم خودمان در زندان غذا میپختیم. اتفاقاً غروب آن روز 11 نفر از اعضای حزب ملل اسلامی از جمله دبیر کل آنها آقای سید کاظم بجنوردی، محمد جواد حجتی کرمانی و تعدادی دیگر را به زندان شماره 3 آوردند و عملاً آن شب آنها جای خواب نداشتند. ما هم جای خودمان را در اطاقها به میهمانان تازه وارد اختصاص دادیم و خودمان هم شب را در اطاق ملاقات گذراندیم.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 183 یکی از استوارها صبح زود به اطاق ملاقات آمد وگفت: آقای توکلی شما چرا آمدید در اطاق ملاقات خوابیدید؟ من در جواب او گفتم: ما میهمان تازه وارد داشتیم و میهمان حبیب خدا است. او هم به رئیس زندان جریان را گزارش داد. صبح حدود ساعت 8 بود که از زیرهشت رئیس زندان، آقای سرهنگ تیموری، مرا خواست.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 184