مجله نوجوان 31 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 31 صفحه 28

آناهیتا خطیبی عریضه های کوچک برای خدای بزرگ همه آرزوهایی داریم! وقتی کوچک هستیم آرزوهایمان هم کوچکند. وقتی بزرگ می شویم آرزوهایمان هم با ما رشد می کنند و بزرگ می شوند. گاهی آنقدر بزرگ می شوند که در محدوده زندگی و عمر ما جا نمی گیرند. معمولا این جور مواقع آدمها می میرند و به آرزوی خود نمی رسند. بعضی ها هستند که آرزوهای جمع و جور و به قول خودمان ، شدنی دارند. به گمانم این قبیل آدمها جزو آدمهای خوشبخت تر هستند. این قضیه آرزو داشتن ، مختص یک جا و منطقه به خصوصی نیست. در واقع این موضوع بین تمام آدمهای روی زمین مشترک است؛ یعنی اینکه همه آدمها در هر کجای این کره خالی که ایستاده باشند یک چیزی هست که دلشان بخواهد داشته باشند یا به آن برسند اما ندارند و نمی توانند به آن برسند. خلاصه آدمها هر روز که از خواب بیدار می شوند ، غیر از مسواک زدن ، خوردن ، سرکاررفتن و خوابیدن ، یک کار دیگر هم هست که انجام می دهند و درواقع یک چیز دیگر هم هست که انجام می دهند و درواقع یک چیز دیگر هم هست که به آن احتیاج دارند. این قسمت آخری معمولا شبها موقع خواب به سراغ آدم می آید ، یعنی درست زمانی که همه جا ساکت شده و چراغها یکی بعد از دیگری خاموش می شوند و به قول خودمان وقت لالا رسیده. آن وقت آدمها که البته در این مورد کوچک و بزرگ هم ندارد قبل از اینکه پلکهایشان سنگین شود و خوابشان ببرد ، یک سری هم به آن بالا بالاها می زنند ، به خصوص اگر یک جای کارشان گیر کرده باشد ، در این صورت ممکن است در طول روز به دفعات به یاد آن بیفتند؛ به یاد اینکه باید دست به دامن خدا بشوند. البته اشکال کار همین جاست؛ یعنی تا وقتی موضوع جدی نشده و به قول خودمان قضیه بیخ پیدا نکرده معمولا به یاد نمی افتند ،که این یکی هم تقریبا بین بیشتر آدمهای روی زمین مشترک است. اما باز هم جای امیدواریش باقی است که همه می دانند وقتی کار آدم گیر می کند بعد از تلاش و کوشش خود آدم از دست هیچ کس کاری برنخواهد آمد مگر خود خدا! و به قول معروف ، حرکت از تو ، برکت از من ... اگر فکر می کنید شبهایی که بی خوابی به سرتان زده و یاد بدهکاری هایتان افتاده اید و خواب به چشمهایتان نمی آید و خلاصه مرتب از این پهلو به آن پهلو می شوید ، فقط شما هستید که از خدا درخواستهای جورواجور دارید ، سخت در اشتباهید. آن طرف آب ، بچه هایی هستند که شبهای بی خوابی قبل از شمردن گوسفندها و ستاره های آسمان به یاد سوالهای عجیب و غریبشان می افتند و آنها هم یک سری به آسمانها می زنند. البته این وسط یک فرق دیگر هم هست و آن اینکه ، آن طرف آب با خدا به زبان دیگری درد و دل می کنند. با این حساب به همه زبانهای زنده و مرده دنیا می شود با خدا درد و دل کرد؛ نتیجه اخلاقی و به قول معروف اینکه به تعداد آدمها ، راه هست برای رسیدن به خدا! این بخشی از گفتگوی بچه های آن طرف کره زمین است با خدا؛ خیلی خودمانی و ساده ، درست مثل سادگی و شفافی دنیای کودکی که آن هم میان کودکی های همه آدمهای روی زمین مشترک است. با خواندن آن شاید شما هم به یاد روزهای خوش کودکی بیفتید. روزهایی که ما و دنیا ، هر دو کوچک بودیم و ... خدای عزیز ، به جای آنکه انسانها را از دنیا ببری و سپس مجبور شوی انسانهای جدیدی را به جایشان خلق کنی ، چرا آنهایی را که اکنون در دنیا داری برای همیشه زنده نگاه نمی داری؟! «جین» Dear God, Instead of letting people die and having to make new ones, why don’t you just keep the ones you have now? Jane خدای عزیز ، از برادر کوچولویی که برایم فرستادی متشکرم ، ولی چیزی که من برای آن دعا کرده بودم یک سگ کوچولو بود!! «جویس» Dear God,Thank you for the baby brother,but what I prayed for was a puppy. Joyce خدای مهربان ، آیا واقعا خواست تو بوده که زرافه این شکلی باشد یا اینکه فقط یک اتفاق بوده؟! «نورما» Dear God,Did you mean for the giraffe to look like that or was it an accident? Norma خدای عزیز ، چه کسی خطوط دور کشورها را کشیده است؟! «نان» Dear God,who draws the lines around the countries? Nan

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 31صفحه 28