مریم شکرانی
مصائب یک پزشک!
پیغام گیر: دُکی جان! اجارۀ مطبت
عقب افتاده است. امروز ساعت سه و
نیم میآیم مطب که رویم به دیوار هم
به این مرض اَخَوی بنده یک نگاهی
بکنی! هم اجاره را اَزَت بگیرم. خلاصه
بهت گفته باشم. امروز اجارهات آماده
نباشد چهار تا از این افغانیهای ساختمان
بغل را صدا میکنم که بیایند اسباب
و اثاثیهات را پرت کنند توی خیابان.
عزّت زیاد- مایهدار
پیغام دوم: آقای دکتر! منشی مفتکی
که نمیشود که! به من چه ربطی دارد
شما مریض نداری؟ یا حقوق من را
میدهی یا چنان قشقرقی به پا میکنم
که از منشی گرفتن توبه کنی.
.
پیغام چهارم: آقای دکتر! من یک غلطی کردم، یک اشتباهی کردم، یک بار هشت
ماه پیش آمدم مطب شما نوبت گرفتم. حالا این منشیتان دست از سرم بر
نمیدارد که تلفن میزند که بیا آقای دکتر ببیندت. آن دفعه هم چند نفر را
فرستاده بودی منزل بنده را تحت کنترل بگیرند تا آمدم بیرون بنده را دستگیر
کنند و بیاورند که شما معاینه کنی. آقا جان غلط کردم. زشت است دکتر این
مملکت این قدر پول دوست باشد. بگویید حق ویزیت چقدر است تا فردا صبح
بریزم به حسابتان دست از سر کچل بنده بردارید.
پیغام سوم: آقای دکتر! من
دکتر آن یکی شیفت مطبتان
هستم. عزیز من قبض برق و
آب و گاز و تلفن آمده، ما دانگ
خودمان را پرداخت کردیم.
شما چرا به روی خودتان
نمیآورید؟! خجالت هم خوب
چیزی است.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 204صفحه 8