لیلا بیگلری
قسمت هفتم
من جاسوس نیستم!
برای ورود به اتاق مانیتورینگ
تشریفات خاصی لازم بود. یکی از این
تشریفات پوشیدن گانهای استریلیزه
بود. هری و تامی به مگی کمک کردند
تا گان را بپوشد. یک مأمور که روپوش
سفید به تن داشت با تکّهای از یک
گان شلواری، عصای مگی را پوشاند.
اِدی به جان کمک کرد تا گان خود
را کاملاً بپوشد. سپس آنها وارد یک
تونل هوا شدند. بعد بویی شبیه به بوی
موسیر به مشام جان خورد که او را به
یاد دندانپزشکی انداخت، یادش آمد
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 204صفحه 22