مجله نوجوان 204 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 204 صفحه 25

بسته مستقیم روی سر او افتاه بود. وقتی که جان کم کم به هوش آمد، خود را درون یک اتاق با دیوارهای آکوستیک یافت. مگی و ادی وقتی دیدند چشمان جان باز می­شود، به هم لبخند زدند. ادی به جان کمک کرد که بنشیند و لیوانی نوشیدنی به او داد. جان با چشمان پف کرده و گیج به آنها نگاه کرد و پرسید: چند وقته اینجا هستم. مگی پاسخ داد: دو روز. ادی داخل حرف مگی پرید و گفت: دو روز پیش بهت آرام­بخش زدن. تو تا امروز آروم بودی. صدایش را کمی پایین آورد و گفت: یه کاری نکن دوباره بهت آرام­بخش بزنن. جان می­خواست دوباره سؤالی بپرسد ولی خشکی ته حلقش او را به سرفه انداخت. ادی لیوان را به سمت دهان جان برد. جان وقتی یک جرعه شربت نوشید، تازه فهمید چه­قدر تشنه است. سپس لیوان را یک نفس سر کشید. ادی با تعجب به مگی نگاهی کرد و مگی لبخندی از سر رضایت زد و پرسید: باز هم می­خوری؟ جان لیوان را به ادی داد و گفت: اگه هست! ادی فوراً لیوانی دیگر برای جان پر کرد. جان یک نفس آن را نوشید. بعد دستش را روی گردنش گذاشت و کمی ماساژ داد. گردنش به شدّت خشک شده بود. وقتی سرش را به چپ و راست خم کرد، صدای قرچ قروچ گردنش بلند شد. دوباره تمام اتفاقات به ذهنش هجوم آوردند. تلخی، تمام وجودش را فرا گرفت. از مگی پرسید: ما کجا بودیم؟ مگی با آرامش جواب داد: اونجا مانیتورینگه. ما می­تونیم از اونجا به دوربینهای راهنمایی و رانندگی هر شهری در دنیا وصل بشیم و اون شهر رو ببینیم. السا توی لندن بود. هنوز هم هست. باید با این واقعیت کنار بیای وگرنه خودت رو نابود می­کنی. جان در خودش فرو رفت. به نقطه­ای خیره ماند. با بغض و صدایی از ته حلق پرسید: پس پسرم چی؟ ادی فوراً گفت: نگران اون نباش. فعلاً که جاش امنه. هر وقت که مشکل تو حل بشه، می­یاریمش واست. و به جان لبخند زد. لبخند کمرنگی نیز در صورت جان پدیدار شد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 204صفحه 25