مجله نوجوان 58 صفحه 20
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 58 صفحه 20

پرواز در خالی بندی های شاعرانه اسماعیل امینی پرواز را شاید ابتدا آن کودک بازی گوشی شروع کرده که تکه ای پارچه یا کاغذ را به نخی بسته و بادبادک ابتدایی برای خودش درست کرده و با پرواز بادبادکش از جاذبهء زمین رها شده و به جاذبهء آسمان پیوسته، اما بیشتر از همه اهل هنر و از آنها یعنی از هنرمندها!! بیشتر، شاعران، اهل پرواز و گریز از جاذبهء زمین بوده اند. اصلاً اگر بگویم که این آدمهای هنرمند بیشترشان سر به هوا هستند بهتر است و معلوم است که شاعرها از بقیه سر به هوا ترند! یعنی به جای آنکه زیر پایشان را نگاه کنند به تماشای آسمان می ایستادند و راه می رفتند و گاهی با درختی، تخته سنگی، شیر و ببر و پلنگی تصادف می کردند و گاهی در چاه می افتادند. به ویژه یک چاه عجیب و غریبی به نام چاه زنخدان که ما فعلاً نمی گوییم کجاست. یا صبر کنید بزرگتر که شدید متوجه می شوید یا حتی ممکن است خودتان هم در اثر سر به هوا بودن در همان چاه بیافتید یا اگر صبر ندارید از بزرگترها بپرسید یا از لغتنامه استفاده کنید. داشتیم از پرواز می گفتیم که افتادیم در چا زنخدان! شاعران هم دلشان خواست که مثل پرنده ها پرواز کنند مثلاً می گفتند: ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم هم آن قدر صبر و متانت نداشتند که فقط آسمان را تماشا کنند و لذت ببرند بلکه با کمی پررویی دوست داشتند تغییراتی در اوضاع آسمان ایجاد کنند مثلاً حافظ می گوید : بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم بعضی هاشان هم خیال می کردند که نفس آتشفشانی دارند که اگر آه بکشند آسمان را می سوزاند به آهی گنبد خضراء بسوزم فلک را جمله سر تا پا بسوزم چه خوب شد که این شاعران بال و پر ندارند و نمی توانند پرواز کنند! با این حال اگر بال و پر ندارند تخیل وپرواز خیال که دارند و از آن مهمتر تا دلتان بخواهد رو دارند. بنابراین اگر خودشان پرواز نمی کنند، پرنده ها را وارد شهرشان می کنند. یکی از شاعران بزرگ یعنی عطار نیشابوری یک کتاب مفصل درباره پرندگان دارد به نام منطق الطیر یعنی سخن پرندگان، آن وقت در این کتاب زیبا هر چه زشتی و زیبایی و راست و دروغ که در رفتار آدمهاست به گردن پرندگان زبان بسته انداخته و به زبان پرندگان به ما آدمها در س آدم بودن آموخته است. بعضی از شاعران هم که از کارهای ناجور انسانها ناراضی هستند حساب خودشان را از بقیه جدا کرده اند و گفته اند: مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم یعنی من پرنده آسمانهای معنویت هستم. این را که گفتم یادم افتاد که بگویم در تصّور بیشتر مردم جهان، روح انسان شبیه پرندگان است و می تواند پرواز کند. در این شعر هم(مرغ باغ ملکوت) همین روح انسان است که دانش هوایی پرواز دارد. راستی می دانید که همهء شکلهای پرواز برای شاعران جالب و تماشایی بوده است؟ یعنی فقط پرواز پرندگان بزرگ مثل عقاب و پرندگان زیبا و خوش آواز مثل بلبل وارد شعر نشده است بلکه پرواز ساده و لرزان پروانه ها و شاپرکها و حتی پرواز قاصدکها در باد برای شاعران رؤیای پرواز را بیدار می کند. قاصدک هان! چه خبر آوردی از کجا وز که خبر آوردی این ابتدای شعر زیبای قاصدک از مهدی اخوان ثالث شاعر بزرگ روزگارمان است. بقیه اش را خودتان پیدا کنید و بخوانید بعضی وقتها شاعران نه تنها روحشان را بلکه اعضای بدنشان را جدا جدا به پرواز در می آورند. گاهی دلشان پر می زد و گاهی چشمهایشان پرواز می کرد. بچّه ها بین خودمان بماند اما این شاعران عجب آدمهای خالی بندی هستند ها!! راستی اگر آدم خالی بندی بلد نبود می توانست پرواز کند؟! وقتی می گویم خالی بندی منظورم دروغ گفتن نیست، منظورم خیال پردازی و آرزوهای بزرگ و حرفهای گنده گنده است. به نظر من اگر خیال پردازی و فکر کردن به آرزوهای بزرگ نبود انسان هنوز در جنگلها و غارها کنسرو ماموت نوش جان می کرد و کاپشن و شلوار پوست یوزپلنگ می پوشید. بنابراین باید قدر این خالی بندیهای شاعرانه را بدانیم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 58صفحه 20