س: در آن شرایط حساس که شما و شهید مهدی عراقی تحت مراقبت و کنترل رژیم بودید چه دلایلی شما را برآن داشت که به دیدار امام به فرانسه بروید؟ آیا احساس خطر نمیکردید؟
ج: چند روز بعد از آنکه امام وارد پاریس شدند افرادی به طرف پاریس حرکت کردند که بعضاً افراد متعهدی هم به نظر نمیرسیدند، وقتی با شهید حاج مهدی عراقی تلفنی صحبت کردم، به ایشان گفتم: این کسانی که به پاریس برای دیدار امام میروند، میترسم هر کدام مطالبی را مطرح کنند که ذهن امام را خراب کنند. حالا چه میگویی؟ ایشان گفت: من و تو که پرونده سیاهی در مقابل رژیم داریم. پاسپورت که به ما نخواهند داد. من به ایشان گفتم وضع تغییر کرده یکی از افسرانی که با من آشناست به من اطمینان داد اگر مدارکمان را تحویل دهیم، پاسپورتمان را 24 ساعته تحویل دهد. حالا اگر مایل هستید، امتحانش مجانی است. مدارک را آورد و 24 ساعته پاسپورت آماده شد. به هر حال رفتیم پاریس. آن موقع یک هفته از ورود امام به فرانسه میگذشت. وقتی به پاریس رسیدیم در هتل ایفل مستقر شدیم. ساعت حدود 1 بعدازظهر بود که به دفتری که در خیابان کشان منزل یکی از ایرانیها که دفتر را در اختیار امام گذاشته بود، تلفن زدم. آقای محمد هاشمی آنجا بود. گوشی را برداشت، به شوخی به او گفتم: تو آنجا چکارهای؟ چه میکنی؟ خندید و گفت کی آمدید؟ گفتم:
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 217 پیش از ظهری رسیدیم. گفت بیایید. گفتم خوب تو به من بگو ببینیم اولاً شغل رسمیت در آن دفتر چیست؟ او هم به شوخی گفت: من شوفر و راننده این استیشن هستم و مسافرها را به دهکده نوفل لوشاتو میبرم. سریع یک تاکسی گرفتیم و وسایلمان را در هتل گذاشتیم و به طرف خیابان کشان حرکت کردیم. وقتی رسیدیم دیدیم بله استیشن آماده حرکت به نوفل لوشاتو است و با همان استیشن رفتیم به محل استقرار امام.
در دهکده نوفل لوشاتو یکی از ایرانیها خانه ویلایی خود را در اختیار امام گذاشته بود. یک حیاط کوچک هم این طرف خیابان بود که امام در آنجا سکونت داشتند.
ساختمان مثل خانههای شمال بود. بالا فضای بزرگی بود و یک اطاق کوچکی در کنار سالن بزرگ قرار داشت. شبها امام ملاقاتهای چند دقیقهای را در این اتاق انجام میداد و هر شب هم بعد از نماز سخنرانی داشتند. ما رفتیم بالا و در نماز جماعت شرکت کردیم. دیدیم جا نیست آمدیم پایین ایستادیم. نماز که تمام شد رفتیم پشت سر جمعیت تا امام سخنرانیاش تمام شد و رفتند داخل آن اطاق کوچک. یک مرتبه دیدم یک جوان عمامه مشکی آمد و گفت: حاج آقا توکلی شما کی آمدید؟ گفتم من شما را نمیشناسم. گفت: من پسر حاج آقا مصطفی هستم. بچه بودم که شما میآمدید پهلوی بابام. من شما را میشناسم.
س: آقای آسید حسین خمینی بود؟
ج: بله، گفتم من با آقای عراقی امروز پیش از ظهر رسیدم. ایشان هم رفت خدمت امام و جریان ورود ما را به ایشان اطلاع داد. امام فرمودند: بگویید بیایند. ما هم حدود پانزده سال بود که ایشان را ندیده بودیم. رفتیم خدمتشان. آن شب خیلی محبت کردند مخصوصاً به مهدی.
امام دست مهدی را گرفت، فرمود: مهدی آن بازوها کو؟ خوب مهدی خیلی قوی بود. بعد از 13 سال زندان تکیده شده بود. خوب آن شب امام شوخی هم میکرد. به مهدی محبت میکرد. خیلی هم صحبت کرد. حتی پرسید کی آمدید؟ وسایلتان
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 218 کجاست؟ گفتیم هتل ایفل پاریس. تا آن روز اداره آنجا هم خیلی سامان درستی نداشت امام رو کردند به من و شهید عراقی و فرمودند: بروید وسایلتان را بیاورید، اداره اینجا با شما دو نفر. گفتیم: چشم. همان شب با یکی از دانشجویان که اتومبیل فولکس واگن داشت صحبت کردیم. او هم قبول کرد و به اتفاق رفتیم پاریس و وسایلمان را از هتل برداشتیم و آمدیم نوفل لوشاتو.
س: چه دلیلی داشت که امام به نوفل لوشاتو بروند؟
ج: آنجایی که امام در خیابان کشان وارد شدند منزل آقای غضنفرپور بود لذا امام چند روزی را در پاریس بودند. وقتی دولت فرانسه به امام اجازه سخنرانی و یا مصاحبه با خبرنگاران را نداد، این موجب شد که آقای عسگرپور ویلایی در نوفل لوشاتو را معرفی کنند که مورد موافقت امام قرار میگیرد.
س: دیدار خصوصی شما با امام در نوفل لوشاتو به همین جا ختم شد؟
ج: خیر، صبح فردای آن روز یک ساعت و نیم با امام ملاقات داشتیم و من و شهید عراقی تمام گزارش داخل ایران را خدمت امام دادیم. امام هم خودشان اطلاعات کافی داشتند؛ نخبههای هر جمعیتی از هر گوشهای از کشور با اطلاعات گوناگون نزد امام میآمدند و اخبار را خدمت ایشان ارائه میدادند.
چیزی که برایم خیلی غامض و پیچیده بود مساله ارتش شاهنشاهی بود که تا ناخن مسلح بود. من آن روز صبح خدمت امام عرض کردم شما برای ارتش چه فکری کردید؟ ایشان یک خنده ملیحی کردند و بعد فرمودند: نگران نباشید مسائل حل میشود مشکلی نیست.
توجه داشته باشیم که امریکاییها از پنتاگون، سازمان سیا، مشاوران نظامی و سیاسی مثل هایزر، برژینسکی و... در ایران نفوذ داشتند و به اصطلاح پل هوایی زده بودند و از طریق سفارت امریکا لحظه به لحظه با وزارت خارجه آمریکا در تماس بودند. فرماندهان ارتش هم دیگر هیچ روحیه نداشتند، قیام مردمی هم شدت میگرفت. امام با صلابت سکان انقلاب را در دست داشت و پیامهای لازم را به مردم و قوای دولتی و
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 219 ارتش میداد، و در یکی از همین پیامهایشان خطاب به افسران جوان ارتش فرموده بودند: شما بمانید و به سربازان فرموده بودند: از پادگانها فرار کنید.
س: در نوفل لوشاتو چه کاری به عهده شما گذاشته شد؟
ج: مدیریت و اداره آنجا به عهده من و شهید عراقی بود. روزانه 300 الی 400 خبرنگار از سراسر جهان به نوفل لوشاتو میآمدند. اداره آنها به عهده ما بود و اداره چنین جمعیتی مشکل بود؛ مضافاً اینکه ظهر و شب هم غذا داده میشد، البته حاج مهدی عراقی یک مدیر قوی بود. ما هم سعی کردیم همان غذاهای سنتی و ساده خودمان را برای میهمانان آماده کنیم. لذا آبگوشت درست میکردیم، سیب زمینی میپختیم، تخم مرغ آب پز میکردیم. در مجموع دو وعده غذا میدادیم، یکی ظهر و یکی شب.
نمی دانم شما نوفل لوشاتو تشریف بردید یا خیر؟ روستای خیلی زیبایی است، پستی و بلندی آن زیبایی خاصی به آن داده است.
در نوفل لوشاتو یک واحد نان صنعتی بود، یکی از برادران را گذاشته بودیم. هر چه او میپخت برای غذای ظهر و شب تحویل میگرفتیم. سعی میکردیم که غذاها ساده و در عین حال کم هزینه باشد. با همین نوع غذاها همه مراجعین را اطعام میکردیم و بدون غذا کسی را نمیگذاشتیم برود. خوب دانشجویان ایرانی و یا خارجی که برای دیدار حضرت امام میآمدند فقط کرایه رفت و آمد داشتند. لذا ما سعی میکردیم اینها را خوب پذیرائی کنیم. حتی شب هم امکانات استراحت و خوابشان را فراهم میکردیم. میدیدیم که اینها از آن سر دنیا به عشق دیدار امام آمدهاند، خوب دانشجویی که توانسته با هزینه دانشجویی یک بلیط تهیه کند و بیاید پاریس و از آنجا برگردد نیاز به
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 220 مساعدت دارد لذا سعی داشتیم که وسایل راحتی و آرامش آنان را حتی الامکان فراهم کنیم.
س: دانشجویان و مهمانان در کجا اسکان داده میشدند؟
ج: وقتی یک عده زیادی از طبقات مختلف دانشجویان و جوانان مسلمان از اقصی نقاط دنیا به نوفل لوشاتو میآمدند. بعضی از این افراد خصوصاً دانشجویان همان طور که گفتم فقط بلیط رفت و برگشت تهیه کرده بودند و هیچ بودجه دیگری هم نداشتند، این بود که ما سعی داشتیم اینها را اسکان بدهیم. برای این کار از امکانات موجودی که در نوفل لوشاتو بود استفاده کردیم. هتل کوچکی در نوفل لوشاتو بود که من با صاحب هتل درباره اجاره ماهانه آن صحبت کردم، وقتی مقایسه کردم دیدم پولی که بابت اجاره اتاق میگیرد اگر ما آن هتل را اجاره ماهانه کنیم خیلی ارزانتر برای ما تمام خواهد شد لذا من به فکر افتادم آنجا را اجاره کنم.
مرحوم شهید عراقی گفت: حالا میخواهی اجاره کنی پولت کو؟ گفتم: خدا بزرگ است. اتفاقاً شبی که هتل را برای یک ماه اجاره کردم صبح فردا یک وقت دیدم سراسیمه حاج احمدآقا فرستاده که آقای صدوقی با یک عده آمده و جا نداریم. گفتم:
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 221 نگران نباش هتل را اجاره کردیم. آقای اعتمادیان و چند نفری هم دنبالشان بودند. آنها تشریف آوردند. مرحوم صدوقی پیر بود، اما از آنهایی بود که روح بلند و جوانی داشت. وقتی ایشان آمد دو تا اطاق بزرگ در اختیار ایشان گذاشتیم. در همان دیدار ایشان رو کرد به من و گفت: شنیدم هتل دار هم شدی. گفتم: حاج آقا، روزگار آدم را به خیلی کارها وا میدارد. درهمان بدو ورود گفت یک سوم هزینه اینجا را به حساب من بگذارید. به مهدی گفتم: ببینید ما نیتمان لِله بود و خداوند هم پیشاپیش برایمان فرستاد، دیشب اجاره کردیم امروز یک سوم پولش رسید. حالا هر کس آمد پول داشت از او هم میگیریم. هر کس هم نداشت به امان خدا. بله آنجا صحنههای خیلی جالبی بود.
س: منابع مالی از همین طریق تامین میشد؟
ج: بله، از همین کمکهای مردمی.
س: حضرت امام هم کمک میکردند؟
ج: حضرت امام یک مقدار بیشتر کمک کردند.
س: امام در اداره نوفل لوشاتو نگرانی داشتند؟
ج: خیر، چیزی که موجب نگرانی حضرت امام باشد نبود، آنچه مهم بود اینکه امام به ما دو نفر اطمینان داشتند و ما هم سعی مان بر این بود که وظایف مان را خوب انجام دهیم که مشکلی پیش نیاید.
س: ظاهراً شما به اتفاق شهید عراقی برنامه دیدار و گفتگو با دانشجویان هم داشتید؟
ج: بله، عدهای از دانشجویان انجمن اسلامی پاریس از شهید حاج مهدی عراقی درخواست کردند که تاریخ مبارزات شهید نواب صفوی را برای انجمن اسلامی
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 222 دانشجویان پاریس تحلیل کند. آقا مهدی هم قبول کرد. بنابراین شبها پس از اتمام شام، اتومبیل حاضر بود و ما دو نفر را میبردند پاریس و تا بعد از نیمه شب با دانشجویان بحث سیاسی داشتیم. بعضاً تا اذان صبح هم طول میکشید. بعد نماز صبح را به جماعت میخواندیم و حدود سه ساعت استراحت میکردیم و از آنجا که قبل از 9 صبح برای اداره مراجعین میبایستی در نوفل لوشاتو باشیم، برمی گشتیم. این خاطرات مرحوم عراقی که تحت عنوان «ناگفتهها» چاپ شده نتیجه آن جلساتی بود که ما در پاریس با دانشجویان داشتیم.
س: ملاقاتها و دیدارها با امام در کجا انجام میگرفت؟
ج: ملاقاتهای خصوصی امام در همان منزل مسکونی خودشان در نوفل لوشاتو انجام میشد، تعیین وقت با شخصیتها هم به عهده دکتر ابراهیم یزدی بود. معمولاً هرشب حضرت امام سخنرانی داشتند. بحثهای سیاسی و حکومتی میکردند. روز هم ملاقات داشتند، با شخصیتهای داخلی و خارجی که وقتهای منظمی برای آنها تنظیم میشد. لذا امام سر تا سر روز تقریباً گرفتار همین ملاقاتها بودند. این ملاقاتها در همان محل سکونت امام و در یکی از اطاقهای کوچک انجام میگرفت، البته شبها بعد از نماز مغرب و عشاء وقتی سخنرانی حضرت امام تمام میشد اطاقی در کنار آن بود که از دانشجویان ایرانی و خارجی و هر کسی که میخواست چند دقیقهای با امام ملاقات کند به آن اطاق میرفت.
س: همه میتوانستند به ملاقات امام بیایند؟
ج: بله، شبها بعد از نماز مغرب و عشاء جلسه عمومی بود و همه میتوانستند شرکت کنند.
کتابدیدار در نوفل لوشاتوصفحه 223