راه و رسم عشق
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

راه و رسم عشق

راه و رسم عشق

راه و رسم عشق

  • آنکه سر در کوی‌ او نگذاشته، آزاده نیست
  • آنکه جان نفکنده در درگاه او، دلداده نیست
  • نیستی‌ را برگزین، ای‌ دوست! اندر راه عشق
  • رنگ هستی‌، هر که بر رخ دارد، آدمزاده نیست
  • راه و رسم عشق، بیرون از حساب ما و توست
  • آنکه هشیار اَست و بیدار اَست مست باده نیست
  • سر نهادن بر در او، پا به سر بنهادن است
  • هر که خود را هست داند، پا به سر بنهاده نیست
  • سالها باید، که راه عشق را پیدا کنی
  • این ره رندان میخانه است راه ساده نیست
  • خرقه‌ی‌ درویش، همچون تاج شاهنشاهی‌ است
  • تاجدار و خرقه‌دار، از رنگ و بو افتاده نیست[1]
  • تا اسیر رنگ و بویی‌، بوی‌ دلبر نشنوی‌
  • هر که این اغلال در جانش بود، آماده نیست