دیدارِ یار
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

دیدارِ یار

دیدار یار

دیدارِ یار

  • عشق نگارْ، سرِّ سوُیدایِ‌ جان ما است
  • ما خاکسار کوی تو تا در توان ما است
  • با خُلدیان بگو که، شما و قصور خویش!
  • آرامِ ما به سایه‌ی‌ سرو روان ما است
  • فردوس و هر چه هست در آن، قسمت رقیب
  • رنج و غمی‌‌ که می‌‌‌رسد از او، از آن ما است
  • با مُدّعی‌ بگو که: تو و «جنّت النعیم»[1]و[2]
  • دیدار یارْ، حاصل سرّ نهان ما است
  • ساغر بیار و، باده بریز و، کرشمه کُن!
  • کاین غمزهْ، روح پرورِ جان و روان ما است
  • این باهُشان و، علم فروشان و، صوفیان
  • می‌‌نشنوند آنچه که وردِ زبان ما است