مُعْجزِ عشق
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مُعْجزِ عشق

معجز عشق

مُعْجزِ عشق

  • ناله زد دوست که راز دل او پیدا شد
  • پیش رندان خرابات چسان رُسوا شد
  • خواستم راز دلم پیش خودم باشد و بس
  • در میخانه گشودند و چنین غوغا شد
  • سر خُم را بگُشایید که یار آمده است
  • مژده‌ای‌ میکده! عیش ازلی‌ برپا شد
  • سر زلف تو بنازم! که به افشاندن آن
  • ذرّه خورشید شد و، قطره همی‌ دریا شد
  • لب گشودی‌ و، ز می‌ گفتی‌ و، میخواره شدی‌
  • پیش ساقی‌، همه اسرار جهان افشا شد
  • گویی‌ از کوچه‌ی‌ میخانه گذر کرده مسیح
  • که به درگاه خُداوند بلندآوا شد
  • مُعجز عشق ندانی‌ تو، زلیخا داند
  • که برش یوسف محبُوب چنان زیبا شد.