مجله نوجوان 113 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 113 صفحه 6

آسمانیها قربان ولینی مهربانی خورشید فقط می تابد، فقط خورشید می تابد. تنها آنگاه می توانیم پدیده ای را کشف کنیم که به او مهر بورزیم، آنقدر مهر بورزیم، آنقدر مهر بورزیم که با او یکی شویم. وقتی با او یکی شدیم، اوییم و او خود را می­شناسد و فقط اوست که خود را می شناسد. آنگاه می توانیم به همه چیز و همه کس مهر بورزیم و خود را دوست داشته باشیم، پس خود را دوست داشته باشیم. اگر خود را دوست داشته باشیم کارهایی که «خود» را به دشمنی با «خود» وا می دارد انجام نمی­دهیم. شیطان می خواهد ما را به جایی برساند که بگوییم: «از خودم بدم می آید.»البته اگر خیلی از خودمان بدمان می آید بهتر است به جای جملۀ بالا بگوییم: «دلم برای خودم می سوزد.» این مهربانی است و آن خشم است و نا مهربانی. خورشید، با مهربانی گره از کار فروبستۀ غنچهها می گشاید، خورشید، فقط نگاه می کند و غنچهها باز می شوند و درخت قد می کشد و آب اوج می گیرد و باران می بارد و زمین زنده می شود و زندگی ادامه می یابد. ترنّم کلمات گوش کنیم. درخت حرف می زند. درخت حرف است. نه کلمه است. نه جمله است. نه جملات است؛ به روی شاخه مفاهیم تازه روییده است برای چیدن حرف جدید برخیزیم زمین یک کتاب است. زمین در فضا می چرخد. فضا یک کتاب است. فضا کتابی است که بی نهایت برگ دارد. برگ هم کتابی است که بی نهایت حرف دارد. درخت در بهار، از نسیم چیزی می شنود که به حرف می آید. سکوت زمستانی به او خیلی چیزها آموخته است. سکوت خیلی چیزها به همه یاد می دهد. درخت حالا آمادۀ شنیدن نسیم است و از نسیم چیزی می شنود که به برگ می آید. باران هم حرف می زند و زمین گوش می کند و زمین سبز می شود. باران کلمات مهربان خداوند است و تازۀ تازه است. برای همین است که وقتی باران می بارد همه چیز تازه می شود. نه، همه چیز تازه است. در هستی، کهنه وجود ندارد. وجود، همیشه تازه است و هستی در هر آن، هست می­شود. بهار فرصتی تازه است، برای درک تازگی، برای تماشای تازگی. چه دیدنی است تازه ای که تازگی را تماشا می کند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 113صفحه 6