مجله نوجوان 113 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 113 صفحه 30

نوشته: جوزف ینکاویچ ترجمه: محسن رخش خورشید برنده قسمت اول فقط چند دقیقه به آغاز مسابقه باقی بود. تام سعی داشت در این لحظات آخر تمام فکرش را روی مسابقه متمرکز کند. باید برای آخرین بار همه چیز را بررسی می کرد و از بی نقص بودن راکتش مطمئن می شد. هیچ چیز نباید برنده شدن او را به خطر میانداخت. تا به آن روز در هیچ کدام از مسابقات پرتاب راکت، مقامی غیر از مقام اولی کسب نکرده بود. اصلاً هم حاضر نبود این مقام را به کس دیگری واگذار کند. به نظر می رسید حفظ مقام اول از به دست آوردن آن دشوارتر است. کاملاً مشخص بود که بقیة بچّهها اصلاً دل خوشی از او ندارند و سعی می کنند از او دور باشند. خودش هم همین را می خواست. تا چند لحظة دیگر باز هم به مقام اولی می رسید و آنها را عصبانی تر هم می کرد. جعبه ابزار را باز کرد و قطعات راکت را بیرون آورد و با دقت مشغول سوار کردن آنها شد، حس کرد نگاهی روی شانههایش سنگینی می کند، برگشت و پدرش را دید که کنارش ایستاده و با نگرانی به او نگاه می کند، پدر پرسید: اوضاع چطور است؟ در حالیکه داشت پایههای راکت را به بدنه­اش وصل می کرد جواب داد: عالی است. پدر لبهایش را جمع کرد. تام به خوبی می دانست که هر وقت نگران است و یا می خواهد حرف مهمی بزند این کار را می کند. پدر گفت: آرام باش و فقط به موفقیت فکر کن. تو تمام تلاشت را کرده ای مگر نه؟ تام سرش را تکان می داد. دلش می خواست بگوید همیشه تمام تلاشش را می کند و همیشه هم پیروز می­شود. دست پدر را روی شانه­اش احساس کرد. نگاهی به بالای سرشانداخت و حس کرد که پدر همة حرفهای ناگفته­اش را می داند اما آیا واقعاً کسی پیدا می شد که معنای شکست را درک کند؟ آیا کسی می دانست موفق نشدن برای او چه مفهومی دارد؟ اگر شکست می خورد چه می شد؟ پدر چشمکی زد و گفت:« موفق باشی»، سپس به سمت جایگاه تماشاچیها به راه افتاد. تام یک بار دیگر راکت را بررسی کرد. هیچ مشکلی به چشم نمی خورد. همه چیز آماده بود تا یک بار دیگر به مقام قهرمانی برسد. به رقبایش نگاه کرد. آنقدر در این کار حرفه ای شده بود که با یک نگاه می توانست اشکال راکتهایشان را تشخیص دهد و آخر و عاقبتشان را پیش بینی کند. تقریباً در هر راکتی یک اشکال پیدا کرد. بی تردید هیچ کدام از آنها توان برابری با او را نداشتند اما ناگهان یک راکت توجهش را جلب کرد. به نظر می رسید با دقت روی آن کار شده و سازنده­اش هم آدم حرفه ای و کار بلدی است. با چشمهای دقیق و تیزبینش به

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 113صفحه 30