
مریم شکرانی
خاطرات نوروزی!
یک ماه مانده به عید زیبای نوروز:
آقای مدیر سر صف صبحگاهی: عنقریب یک ماه دیگر عید
زیبای نوروز می آید و خوش به قلب همگی شما می شود ولی
متأسفانه طبق بخشنامه آموزش و پرورش شما دانش آموزان دق
مرگ کن می بایست تا روز 28 اسفند برای بندۀ بدبخت آلودگی
تصویری ایجاد کنید. به هر حال بنده تصمیم دارم مدرسه را به یک
پانسیون شبانه روزی تبدیل کنم و با بهره گیری از ویژگیهای بارز
و محترم اخلاقی آقای خشونتیان تک تک شما را به زور در مدرسه
زندانی کنم تا کی؟ تا غروب 28 اسفند ماه ولی خوب به هر
حال اگر شما بخواهید از همین الان هم مدرسه را دودَر کنید بنده
چکار می توانم بکنم جز اینکه کلیۀ کادر مدرسه منهای بنده پشت
دستتان را هم ببوسیم؟
2هفته مانده به عید جیگر نوروز:
ما الان در بیمارستان بستری هستیم. بیماری خاصی که نه...امّا
دکترها اعتقاد دارندکه بنده دچار سندرم مزمن خانه تکانی شدهام
و ممکن است از شدت آلژی شدید شوک آنافیلاکسی منجر به
مرگ هم بکنم. البته بنده اولش الکی دچار این حالت می شدم
ولی ای خاک بر سر این سیستم دفاعی خنک بدن ما
کنند که باور کرد و راست راستکی سندرم گرفت.
به هر حال تا مژدۀ تمام شدن خانه تکانی
نرسد بنده درست نخواهم شد.
یک هفته مانده به عید
طلایی نوروز:
امروز به دلیل تمام
شدن خانه تکانی،
پدرمان آمد و بنده را از
بیمارستان مرخص
کرد تا احتمالاً
برای خرید عید
برویم و ما در
راه برگشت به
خانه چیزهای
زیادی از نصیحتهای محترم پدرمان یاد گرفتیم مثلاً اینکه انسان
نباید سر چیزهای الکی شوک آنافیلاکسی کند و ما اگر به جای نوجوانیهای ایشان بودیم که سبزه عیدمان را بز خورده بود چکار می کردیم؟
سه روز مانده به عید قربانش بروم نوروز:
گر چه برای یک نوجوان حساس مثل من هیچ چیز کشنده تر
از این نیست که در سال 2007 و از همه مهمتر در سال 1386
هجری شمسی مجبور بشود کت گل و گشاد ناصرالدین شاه قاجار را
بپوشد و چکمۀ عهد نو سنگی جدّش را به پا نماید و با رودۀ پوسیدۀ
دایناسورهای عهد مزوزوئیک دور ان را به جای بند کفش طناب
پیچ نماید. ولی همۀ این زجرها وقتی از قند شیرین تر می شود که
به انسان خبر برسد قرار است عید نوروز را با فک و فامیل دسته جمعی روی سر پدربزرگ و مادربزرگ عزیزش خراب بشوند... چیه
حسودیتان می شود؟... بعله. چه پدربزرگ و مادربزرگ با حال و چه
خانه با حال تر و چه خوراکیهای فوق با حال تری...
یک روز مانده به عید الهی برایش غش کنم نوروز:
سبزهها در آمدهاند بدون انکه بز
بخوردشان. پروانهها در آسمان
معلق می زنند. جیرجیرکها
24 ساعته دم و دستگاه
و ساز و دُهُلشان را پهن
می کنند و کنسرت
می گذارند. کرمهای
شب تاب دچار اتصالی شدهاند و
همهاش برق و چشمک می زنند.
کفشدوزکها حسابی وضعشان
توپ است و کار و بارشان سکّه
شده است چون بالاخره شب عید
است و مجبورند برای کلّی جک و جانور
کفش بدوزند. گلها هِی برای بلبلها کلاس
می گذارند و لوس می شوند.
خلاصه همه چیز حسابی
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 113صفحه 20