مجله نوجوان 113 صفحه 12
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 113 صفحه 12

علی شیرازی گفت و گو با رضا فیاضی ما هیچ وقت بزرگ نمی شویم! رضا فیاضی برای کودکان و نوجوانان چهرۀ آشنایی است. او که بیشتر با «امیر کبیر» به شهرت رسیده بود با سریال پر طرفدار«قصههای تا به تا» یا همان زی زی گولوی خودمان به چهرۀ محبوب بچهها تبدیل شد. فیاضی در سال 1332 در اهواز متولد شد. بعد از گرفتن دیپلم، با حمید لبخنده، مرحوم علی سجادی حسینی، جهانگیر الماسی، رضا خندان و کیانوش عیاری آموزش تئاتر دید. سال 1353 در رشتۀ تئاتر دانشکده هنرهای زیبا پذیرفته شد و به جرگۀ حرفه ایها پیوست و پس از مدتی از دنیای کودک و نوجوان سر در آورد. بقیۀ داستان زندگی فیاضی را می توانید در پرسشهای ما و پاسخهای او دنبال کنید. پس از چند کار جدی دانشجویی و حرفه­ای در تئاتر چگونه سر از ژانر کودک و نوجوان در آوردید؟ در سال دوم دانشکده درس می خواندم که ازدواج کردم. در زمان انقلاب تقریباً همه فعالیتهای هنری تعطیل شد. من بیکار شده بودم و باید هر طور بود خرج زندگی­ام را تامین می کردم. یک مدت دستفروشی و مسافرکشی کردم. مدتی هم در اهواز در مغازۀ پدرم پوشاک فروختم تا این که در سال 1361 با رضا شمس طرح «زاغچۀ کنجکاو» را نوشتم و برای شبکه یک کارگردانی کردم. بعداً به دلیل موفقیت این کار سری دوم آن هم ساخته شد. چند نفر از همکاران شما امروز از هنرمندان معروف کشور هستند؟ از همه معروف تر خانم فاطمه معتمد آریاست که در زاغچه کنجکاو،عروسک گردان بودو به علاوه حسن پور شیرازی،فرشته داستان پلیسی شاگرد شیطان «مت مورگان» را هیچ پلیسی نمی شناخت زیرا در طول دوازده سال کارش چه در سرقتهای بزرگ چه در کارهای کوچک،کمترین اثری از خود به جای نگذاشته بود. خوصیات خاصی داشت. از قبیل اینکه تنها کار کند، هیچ وقت با خود اسلحه حمل نکند و کوچکترین ردّ پایی از خود بر جا نگذارد. هر چند در این زمینه ناشناس بود ولی باید حقیقتاً او را شیطان لقب می دادند زیرا چنان زیرک بود و آن قدر ماهرانه عمل می کرد که نام شیطان را در ذهن تداعی می کرد. صبح آن روز، چهارمین روزی بود که دست به کاری نزده بود و جیبهایش از موجودی آخرین سرقتش خالی شده بود. بنابراین تصمیم داشت که با لباس تعمیرکار و به عنوان مأمور سرویس شرکت تلفن کارش را دنبال کند. جستجوی او زیاد به طول نینجامید. ساختمانی که او انتخاب کرد نشان می داد که صاحبانش افرادی ثروتمند هستند. ساعت در حدود ده صبح بود و احتمالاً اکثر آپارتمانها خالی بود. مت زنگ یکی از آپارتمانهایی را که در طبقه پنجم بود فشار داد. پیرزن چاقی که بیش از شصت سال از سنش می گذشت در را به روی او باز کرد. مت لبخندی زد و

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 113صفحه 12