دومین عنصری که باید در اینجا نام برد، بعد از شهریور 20 آیت الله حاج آقا حسین بروجردی از بروجرد برای معالجه به تهران تشریف آوردند که از قم تعدادی از علما، که در راسشان حاج آقا روح الله بود، به دیدن آیت الله بروجردی رفتند و حاج آقا روح الله از آیت الله بروجردی خواستند در مسیر بازگشت شان به بروجرد در قم پیاده بشوند. در هر صورت حاج آقا حسین بروجردی قبول فرمودند، در قم پیاده شدند.
در قم حاج آقا روح الله و تعدادی از مدرسان والا مقام آن روز از آیت الله بروجردی خواستند که حوزه درسشان را در قم سامان بدهند که ایشان در مرحله اول نپذیرفتند، اما چندی بعد به قم تشریف آوردند. حوزه علمیه قم، از آن ضرباتی که رضاخان وارد کرده بود آسیب ها دیده بود، ترمیم حوزه علمیه قم آغاز شد.
در یک سالی که در تهران بودم پدرم در دماوند مریض شد. من بسیار به ایشان علاقه مند بودم. کارم را در تهران رها کردم و به دماوند برگشتم. یک سال در دماوند در خدمت یک استاد خیاط به نام سید محمد مدنی خیاطی کردم. او هم مثل پدر من روح صافی داشت. او در تکوین شخصیت من توانست مثل پدر و مادرم موثر باشد. چنان پدر و مادر من مشتاق خاندان عترت بودند که در شرایط سخت رضاخانی، اینها در یک زیر زمین نمور و مرطوب جلسه روضه تشکیل می دادند و پدر من تو کوچه پست می داد که ماموران نیایند. توی روضه هر وقت می نشست، سخت می شد که گریه کند. گریه اش کم بود اما وقتی پاسداری می کرد توی کوچه و روضه را هم نمی شنید گریه می کرد.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 174 بعد از یکسال به تهران برگشتم مجددا نتوانستم در آنجا بمانم. این دفعه که وارد شدم در کنار بازار، دروازه حضرتی نزدیک چهار راه مولوی، شاگرد کسی شدم که او کنار بازار برنج می فروخت. من مسوول فروش این برنجی که کنار بازار داشت بودم. اما در همین شرایط یک شبی ماه رمضان من از کوچه غریبان که محل سکونت ما بود، در بازار، (برادرم انجا ساکن بود و من هم مهمان او بودم) می گذشتم که یک صدای حزینی را شنیدم که از مسجد بیرون می آمد، توجه کردم، دیدم یکی دارد مناجات می کند. وقتی وارد مسجد شدم دیدم شیخ محمد حسین زاهد، در آنجا مشغول مناجات است. مرا جذب کرد، ناگزیر جویا شدم که ایشان کلاسی دارد، رفتم در کلاسش شرکت کردم. ادبیات زبان عرب را آنجا شروع کردم. این مرد مرا مشتاق به علوم دینی کرد. شاید از کسانی که با هم در آن دوره ادبیات عرب را شروع کردیم، آیت الله حاج سید محسن خرازی است. شرایط ما این جوری در این کلاس شروع شد. این روحانی اصیل در زمان سختی که از نظر فرهنگی بود، روزهای جمعه همه شاگردهای نوجوان و جوانش را در جنوب تهران، در حضرت عبدالعظیم، در یک باغی به نام باغ اجلالیه یا اجلال الدوله که الان هم این باغ هست و در اختیار شرکت دولت آباد است جمع می کرد. در آنجا از صبح اول وقت می نشست، معارف را به ما می آموخت.
یک خرده جلوتر از این آیت الله حاج سید محمد مصطفوی، مرحوم پدر این دو بزرگوار؛ حجت الاسلام و المسلمین سید حسن مصطفوی در نیاوران و سید حسین مصطفوی در خاوران، من از نظر تفسیر و علوم نحو و منطق به خدمت ایشان می رسیدم یک دوره هفت ساله نزد ایشان تفسیر سی جزء قرآن را خواندم.
از اینجا به بعدش دیگر برنامه های سیاسی روز هم در کنار برنامه های طلبگی و زندگی من خودش را نشان می دهد. از اینجا شروع شناخت من از حضرت امام به تدریج خودش را نشان می دهد. به دنبال این در خدمت شیخ محمدحسین زاهد شب ها هم در مسجد امین الدوله تهران که ایشان در آنجا محل اقامه جماعتش بود، کلاس ها و برنامه هایی داشتیم. مرحوم شیخ محمدحسین زاهد که از دنیا رفت آیت الله شیخ عبدالکریم حقشناس که از شاگردهای ایشان بود به مسجد امین الدوله آمدند و یک
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 175 برنامه ریزی آغاز کردند.
باید اینجا عرض کنم که در همین زمان فترت، مرحوم شیخ محمدحسین زاهد و آیت الله شیخ عبدالکریم حق شناس، حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای حاج شیخ احمد مجتهدی که الان حوزه علمیه ای را در تهران اداره می کنند، ایشان در کنار مسجد امین الدوله برنامه ای را آغاز کردند که من مدتی هم در برنامه های ایشان شرکت داشتم. مرحوم شیخ محمدحسین زاهد ماها را خیلی گوش به زنگ حوزه و مرجعیت نگه داشته بود.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 176