اینها در روزنامه ها اعلام کردند که طیب حاج رضایی از خمینی پول گرفته و نفری پنج تومان به مردم داده و مردم را کشانده به خیابان ها و این پول هم جمال عبدالناصر از مصر فرستاده برای خمینی. یک همچین چیزهایی برای خودشان درست کرده بودند. محاکماتی که اینها داشتند خیلی سر و صدا کرد. یک روز به طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی گفته بودند که شما بیایید، مصاحبه کنید و بگویید که آره ما پول گرفتیم و...
واقعا این که همیشه می گویند طیب حر شد و آزاد مرد بود، آمد گفتش من با پسر پیغمبر در نمی افتم، من با دینم بازی نمی کنم. تا حالا هر مسئله ای داشتم، این جریان، جریان اسلامی است و آزادانه ایستاد و تا آخر هم پای حرفش ایستاد. یادم است یک روز پنج شنبه بود، روزنامه ها که بعد از ظهر در آمد، دیدیم که کیهان و اطلاعات، نوشته اند، سحرگاه هفته آینده طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی تیرباران می شوند. مرحوم فومنی چون خیلی این حاج اسماعیل رضایی را که جزو دست اندرکارهای مسجد و مدرسه بود، دوست داشت به خاطر ایشان دست به کار شد که دسترسی به جایی پیدا نکرد. ایشان با همه مبارزاتی که در طول عمرش داشت، گفت یکی حاضر بشود مرا به یک طریقی ببرد پیش شاه، من دست شاه را ماچ کنم که
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 127 از جان این دو نفر بگذرد. به خاطر جان دو نفر مبارز می خواست از خودش این جوری مایه بگذارد که دستگاه هم فهمیده بود. خلاصه راه نداده بودند. ما می دانستیم که دیگر شب شنبه کار تمام است. این خبر را هم درست زمانی اعلام کردند که کسی دسترسی به جایی نداشته باشد. صبح شنبه خبر دادند که این دو نفر را تیرباران کردند و آوردند مسگر آباد، خیابان خاوران. من با مرحوم فومنی رفتیم تو غسال خانه ای که توی مسگر آباد بود. جسد طیب و حاج اسماعیل رضایی را برای غسل دادن و کفن و دفن آوردند. من یادم است وقتی آنجا ایستاده بودیم، اینها را می شستند. حالا طیب بدنش یک خرده قوی بود ولی حاج اسماعیل رضایی خیلی نحیف بود. آن موقع هم اعدامی ها را موقع تیر باران با طناب به تیرهای چوبی می بستند، که من عکسش را هنوز از آن موقع دارم. عرض کنم با این مسلسل های برنو زده بودند. فشنگ برنو هم یک جوری است که وقتی از این ور می خورد از آن ور دهن باز می کند. که هر چه خواستند حاج اسماعیل رضایی را غسل بدهند این خونابه می زد بیرون.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 128