معمولا در دنیا پیشگامان و رهبران زندانی هستند که مردم را به حرکت در میآورند. ولی در سال 57 وضعیت به گونهای بود که حرکت مردم در
بیرون به زندانیان روحیه میداد. چه مسلمان، چه غیر مسلمان. در این لحظه بود که زندانیان احساس میکردند از مردم عقب افتادهاند.
چیزی که در زندان شنیدیم و خیلی مهم بود خبر برگزاری مجلسی در مسجد امام حسین بود که در آن مجلس مردم شعار داده بودند: «زندانی سیاسی آزاد باید گردد».
بعد از آن خبر رسید که دانشجوها، داخل دانشگاهها تظاهرات کردهاند و حدود ده دقیقه شعار دادهاند. این خبرها ما را به وجد میآورد. مسأله محرم و اخبار گوشه و کنار ایران و کلمه یزید زمان و شعارهای انقلابی به داخل زندان میرسید.
حرکت 29 بهمن تبریز و واکنش مردم در مقابل توهین افسر شهربانی که گفته بود، در این طویله را ببندید و خط دادن شهید قاضی طباطبایی که گفته بود طویله، قمارخانهها و مشروب فروشیهای آنهاست و به دنبال این روشنگری، حضور یکپارچه مردم و به آتش کشیدن مشروب فروشیها و قمارخانهها و بعضی بانکها با الهام از کلام شهید طباطبایی نیز از جمله اخباری بود که به گوش ما رسید.
وقتی این اخبار در زندان به ما رسید، تصمیم گرفتیم به عنوان همبستگی با شهدای تبریز اعتصاب غذا کنیم. نظرها متفاوت بود. بعضی میگفتند اعتصاب غذای خشک بکنیم، یعنی نه آب بخوریم نه غذا. بعضی هم گفتند اعتصاب غذای تـر بکنیم. به این شکل که در شبانه روز مقداری آب و نمک بخوریم که با این روش تا 25 الی 30 روز میشد زنده بود. طرفدارن این نظریه میگفتند این اعتصاب کشدار است و بازتاب بیرونیاش بسیار است. البته بچه مسلمانها و طلبهها در مورد اعتصاب تأمل داشتند و میگفتند روزه بگیریم. برنامه غذایی هم این بود
که روزی دو سه لیوان آب میخوردیم. یک لیوان آب شیرین و گاهی یک قاشق مرباخوری نمک هم اضافه میکردیم.
کل غذایمان این بود. یک مدتی فقط سحری و غروب آب میخوردیم و روزهدار بودیم ولی کمکم انرژیمان از دست رفت. به سختی از جای بر میخاستیم. بعد از دوازده روز که روزه گرفتیم، بچهها کمکم میافتادند و راه رفتن مشکل شد. بعد از پانزده روز افراد زیادی روی تختها افتادند ولی باز تعدادی سرپا بودند.
روز بیستم اعتصاب، یکی از بچهها حالش بهم خورد، او را بردند و سرم برایش وصل کردند. تا به هوش آمد یکی دیگر هم که افتاده بود او را هم به زور در دهانش غذا ریخته بودند که غذا را پس داده بود. توی دهانش دستگاهی گذاشته بودند که نتواند ببندد. بعد از 25 روز تعداد افراد بیرمق زیادتر شد.
اعتصاب 29 روز طول کشید و افراد مثل جنازه به کناری افتاده بودند. نماز را شکسته میخواندیم. با مشقت وضو میگرفتیم. دیگر رمقی نمانده بود. رژیم عقبنشینی کرد. از بیرون هم خبر رسید که اعتصاب غذا را بشکنید. اعتصاب شکسته شد اما تبعاتی داشت. یک برنامه رژیم غذایی به ما دادند. تا مدتی به خاطر حساسیت معده، آب جوشیده سرد شده میخوردیم. سوپ رقیق میخوردیم. کمکم افراد جان گرفتند و چشمها باز شد.
البته عوارض اعتصاب غذا مثل تأثیر در اعصاب معده، جهاز هاضمه همچنان تا مدتهای مدید وجود داشت.