دوران زندان انصافا پرخاطره و شیرینترین خاطرات زندگی فردی و اجتماعی ما بود. من در زندان مطالعات زیادی داشتم. یک دوره تفسیر در زندان دیدم. چند کتاب فقهی از لمعه و شرایع را تدریس کردم. چهار دوره نهجالبلاغه را تدریس کردم. کل تاریخ عرب و جهان اسلام را مطالعه کردم. اساتید خوبی هم آنجا بودند. مثلا پیش طاهر احمد زاده، فلسفه تاریخ را خواندم. تاریخ روسیه و جهان را پیش عبدالله شهیدی که از افسران تودهای که 24 سال در زندان بود خواندم. تاریخ نهضتهای صدساله را پیش آقای رضا رادیزاده خواندم. از آیتالله ربانی شیرازی اسفار را آموختم. در مورد فدائیان اسلام و حزب ملل و حزبالله تهران مطالبی از آقای مهدی عراقی آموختم. از آقای محمد سلامتی دو سال اقتصاد خرد و کلان آموخته و متقابلا به وی روش رئالیسم آموزش دادم.
من در زندان به عنوان مدرس نهجالبلاغه معروف شده بودم و چون نمیشد جمع زیادی گرد هم آیند، جلسات معمولاً هفت نفره تشکیل میشد. مفاتیح را باز میکردیم که گویی داریم دعا میخوانیم و بعد نهجالبلاغه درس میدادم.
خیلی از تدریسها توی حیاط بود و مأمورین فکر میکردند ما در حال صحبت هستیم. البته خیلی آرام صحبت میکردیم. به طوری که اگر در فاصله دو متری شخص دیگری ایستاده بود حرفها را نمیشنید.
برای تنبیه و شکنجه کردن بدین شکل عمل میکردند که افراد را به زیر هشتی میبردند و در انظار دیگران این کارها را نمیکردند.
اگر مجازات شدیدتر بود پس از تنبیه، به سلول انفرادی میبردند که در آنجا نور و هواخوری نبود. فقط یک سوراخی 10 × 10 بود که هوا تعویض میشد.
تفسیر فی ظلال سید قطب را تا جزء پانزدهم مطالعه کردم. به هیچ وجه نمیگذاشتم وقتم به بطالت بگذرد. ما در زندان وقت کم میآوردیم.
یکی از توصیههای مهم به زندانیان این بود که زبان بیگانه را بیاموزیم. بیکاری برای زندانی سم بود و انسان را به کارهایی مثل جاسوسی میکشاند.
محیط زندان برای امثال ما برکت داشت و بهترین موقعیت برای مطالعه و تحقیق و عبادت بود. از روزه و نماز مستحبی لذت میبردیم. مأمورین با نماز جماعت مخالفت میکردند.