همزمان با سفر به قم یک جوان مسلمان انقلابی را کشف کردیم. او هنگام اذان که میشد، اذان میگفت. وی حسین دربندی نام داشت و با پدرم مرتبط شد. این ارتباط ادامه پیدا کرد تا اینکه با هم قرار گذاشتند یکی از روحانیون وابسته به ساواک را ترور کنند. آن روحانی شیخ مجید نامی بود که سواد آنچنانی نداشت ولی در قضیه رفراندوم خیلی سر و صدا کرد، اعلامیه داد و سخنرانی کرد. وقتی پدرم و حسین دربندی برای ترور او استخاره کردند، بد آمد و آنها از این کار منصرف شدند.