حضور در جمع عزیزانی چون آقایان زرندی و حاج آقا مجتبی آخوندی لذتهایی داشت. من بیشترین کتابها را در زندان قصر خواندم. چندین بار نهجالبلاغه و قرآن را با تعمق و تفکر خواندم. در کنار آن، بحثها و تفسیرهایی را با هم داشتیم.
یادم میآید، ماه رمضان بود. گلویم به شدت میسوخت. در اوج تب بودم. یکی از بچههای چپی آمد بالای سرم ایستاد و گفت: بله، این هم از آثار ماه رمضان است باید بخوابی و عبادت تلقیاش کنی. صدایش زدم به او گفتم: این هم از بیشعوری فکر چپ کودکانه است که نپرسی چرا خوابیدی و بدون علتیابی قضاوت کنی.