فحشا و فساد در آن زمان عمومی بود و متاسفانه بسیاری از جوانان گرفتار آن منجلاب شده بودند؛ از طرف دیگر مخالفت نیروهای متدین کشور با جلوههای آن فساد هم واقعا عمیق بود. ما در کشور دو نوع نیرو داشتیم، یک نیرو که مسلمان و متعهد به اسلام و جدی بود؛ یعنی پسرش، دخترش و همسرش هم متدین بودند. دیگر، آنهایی که لامذهب بودند؛ قشر سوم نداشتیم ؛ اما نیروهای مسلمان و متعهد واقعا عمیق بودند، مطالعه میکردند، نهجالبلاغه را تحقیق میکردند، قرآن و تفسیر قرآن میخواندند، کتابهای بهشتی و مطهری و شریعتی را میخواندند؛ یعنی مطالعه در بین افراد مسلمان جا افتاده بود. آن روزها اگر کسی مسلمان بود، مسلمان ریشهای بود؛ چون کمونیستها نفی دین میکردند. میگفتند: دین زاییدة جهل بشر است، دین تخدیرکننده جامعه است. خب برای اینها انسان باید جواب پیدا میکرد؛ در نتیجه گرایش به دین خیلی بیشتر بود و مطالعات ریشهای بود؛ متأسفانه میبینیم که الآن مسلمانانی هستند، حزباللهی هم هستند ولی کم مطالعه میکنند، کمسوادند، کم تحقیق میکنند، در قرآن تحقیق نمیکنند، در نهجالبلاغه تحقیق نمیکنند. به هر حال گرایش به دین از سال 50 به این طرف خیلی شدید شد. مخصوصا بین دانشجویان، دانشآموزان و نیروهای جوان روز به روز بیشتر میشد؛ و این دلایل مختلفی داشت. همین تبعید علما خیلی تأثیر داشت، حرکت دکتر علی شریعتی خیلی مؤثر بود، جریان گروههای مسلح که به راه افتاد ـ حالا حق یا ناحق را کار ندارم ـ در جوانها تأثیر بسیاری داشت. پیامها و فرمایشات امام در رأس همه به کلیه این قضایا خط مشی میداد.
امام آن وقت که در نجف بود، انصافا پیامهایشان به همه خط میداد، همه راضی بودند و احساس میکردند که امام حرف تازهای دارد. آن هدایت کلی نیروهای مختلف را در یک جهت بسیج و هدایت میکرد.