مجله نوجوان 21 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 21 صفحه 5

دارد در بین جمعیت سینه می­زند و برای شهدای پانزده خرداد اشک می­ریزد. روز چهاردهم خرداد، امیرحسین ناگهان با صدای گریه پدر و مادرش از خواب بیدار شد. مادرش کناردیوار نشسته بود و داشت آرام اشک می­ریخت. صدای گوینده رادیو مثل پتک به مغز امیرحسین وارد شد. -روح ملکوتی حضرت امام به ملکوت اعلا پیوست. امیرحسین باور نمی­کرد. صدای بلندگوی حسینیه در محله پیچید. اول صبح نوای قرآن همه کوچه­ها را پر کرده بود. امیرحسین با عجله پیراهن مشکی­اش را پوشید و به سمت حسینیه حرکت کرد. در راه او باور نمی­کرد که امام به دیدار خدا رفته باشد. عکس بزرگی از امام در کنار حسینیه مانند همیشه لبخند به لب داشت. امیرحسین احساس کرد سرش گیج می­رود. وارد حسینیه شد، با تعجب دید پیرزنی در گوشه حسینیه نشسته و آرام در حین اشک ریختن، قرآن می­خواند. امیرحسین متوجه شد که اشتباهی وارد قسمت خواهران شده است. با شرمندگی به قسمت برادران برگشت، اما صدای آشنای پیرزن او را به خودش آورد. -امیرحسین؟ صبح بخیر پسرم. با نارحتی به طرف حاج خانم رفت و گفت: -سلام حاج خانم، خوشحالم حالتون خوب شده. حاج خانم اشک چشم­هایش را پاک کرد و با اندوه بسیار جواب داد: -کاش امام خوب شده بود و من به جای او از دنیا می­رفتم...

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 21صفحه 5